دانلود کتاب هزارچم (جلد اول) از زینب ایلخانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ريحانه از يك خانواده سنتى و با عقايد محدود، دل در گرو قهرمان داستان حاج امير جبارزاده دارد، جوانمردى پهلوان مسلك كه خصوصيات ويژه خاصى دارد، اما دست تقدير و اشتباهات مختص سن كم ريحانه باعث ازدواج اشتباه او با شهاب جبارزاده پسر عموى حاج امير ميشود، ازدواجي كه تنها از سر انتقام بچگانه شهاب ميباشد حاج امير كه پسر عموي بزرگتر شهاب است و هميشه حكم پدر او را داشته است از عشق و احساس خويش نسبت به ريحانه چشم پوشى ميكند و اين شروع اولين چم از هزارچم روايت است …
دستم را روی جای خالی نداشتنت میگذارم؛ بعد روی قلبم… حالا بیشتر از هر زمانی میفهمم هیچ چی انقدر ارزش نداشت که به چشم های مادرم دروغ بگویم. هیچ کس آنقدر مهم نبود که قلب مادرم را بشکنم، هیچ اتفاقی نباید او را نگران میکرد و من گوشه اتاق نشسته و دو دستش را روی سرش گذاشته است و فقط صدایم میزند و با صدای بلند گریه میکند. به گوشی ام که نقش زمین است و چراغش خاموش روشن می شود؛ نگاه میکنم حنانه که تازه بیدار شده است با دیدن حال
مامان او را بغل میکند و هم زمان گریه میکند. خودم را مثل یک سبد پلاستیکی بی ارزش معلق در گردباد وسط چهار راه میبینم که میخواهم بالاخره یک جا خودم را زمین بکوبم ناله میکنم: مامان تو رو خدا! سمتم خیز بر میدارد و جیغ میکشد: تو رو خدا چی؟؟ تو رو خدا چی ذلیل مرده؟ عقب میروم میان هق هق میگویم: گریه نکن مامان. تورو خدا بذار بگم. کف دستش را آرام روی سرش میزند. -متلک های زینت بیخود نبود خاک تو سرت مرضیه خاک تو سرت، وای
خدا وای خدا! حالا جواب باباتو چی بدم؟ جفتمون رو میکشه ریحانه جفتمون… خیر ندیده تو دو شب دیگه داره و است خواستگار میاد موبایل رو از کجا آوردی؟ با کدوم بی شرفی حرف میزدی؟ لب های کبود شده و صورت رنگ پریده اش مرا حسابی میترساند. حال مادرم اصلا خوب نیست… از چشم های پر از سوال حنانه شرم میکنم اما باید حرف بزنم.. باید بگویم… روی دو زانو، رو به روی مامان مینشینم. دستم را جلو میبرم که دستش را بگیرم اما دستم را محکم پس میزند …