دانلود کتاب موسرخه و ارباب اتابک (جلد اول) از رویا رستمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری با موهای سرخ به نام روناک، که در روستا به او لقب جادوگر داده اند، و به زور او را زن ارباب اتابک می کنند، در شب عروسی اش زن اول اتابک فوت می کند و عمارت اتابک آتش می گیرد و همه به این باور می رسند که روناک یک جادوگر است، اما چون اتابک از زن اولش توران که به شدت عاشقش بوده فرزندی نداشته، با ورود روناکی که نمی خواهد در….
ناباور بالای سر توران نشسته بود. چشمان مهربانش باز بود. با یک لبخند پر از تمنا! خدا او را بکشد. آخر هم دق کرد و مُرد. قاتلش خودش بود نه هیچ کس دیگر. مراقبش نبود. حواسش ششدانگ به او نبود. دست سرد و بی جانش را در دست گرفت. پشت دستش را با چشمانی غبار گرفته بوسید. با کف دستش پلک هایش را روی هم گذاشت. -راحت بخواب تورانم، عزیز جانم… نمی شد گریه کرد. مرد را چه به گریه کردن. وگرنه زیر گریه می زد. آنقدر که این خانه را سیل ببرد.
تمام دنیایش توران بود. بی نهایت دوستش داشت. سر توران بود که با خان فلات غرب جنگ در گرفت. عاشقش شده بود. او هم عاشق بود. ولی زرنگی کرد و به چنگش آورد. و خیلی راحت هم از دستش داد. بچه دار نمی شد. آنقدر این خانم خان باجی ها دوا و درمان در حلقش ریختند تا زمین گیرش کند. مریض که شد داروهای جدید… روز به روز حالش بدتر شد. و حالا…. آهوجان دستانش را روی دامنش جمع کرده خشک و سیخ ایستاده بود. -حرفی نزد آهوجان؟ -فقط پرسیدن ارباب
اتابک امشب خوشحاله؟ قلبش تیر کشید. صدای کوبیدن در بلند شد. -عمارت آتیش گرفته. برادر کوچکتر ارباب انوشیروان، در حالی که سراسیمه بود داد زد: آتیش از اتاق اتابکه. اتابک با اخم بلند شد.پیپش؟ روناک؟ به سمت اتاقش دوید. انوشیروان هم دوید. در از بیرون قفل بود. آتش زبانه می کشید. اتابک داد زد: کی این درو قفل کرده؟ آهو جان با ترس از اتاق توران بیرون نیامد. اگر آن جادوگر مو سرخ می گفت کار او بوده، بدبخت می شد. در را از بالا باز کرد و با لگدی که زد باز شد…