دانلود کتاب قلب های ساده ما از نسترن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان از اونجایی شروع میشه که امیر عاشق پیشه، شیوای معصوم را رها می کند… حالا شیوا مونده با یک قلب داغون که نمی تواند به راحتی دل به کسی ببنده… چشم های همیشه منتظر و بارانی… قلبی که بارها به آسانی شکسته شد و سکوت کرد… آیا کسی مرحمی بر زخم های عمیق قلب او خواهد بود؟!!
ناهید؛ اصلا نمی تونستم سرمو بالا بگیرم، همینطور یک گوشه نشسته بودم وفکرم درگیر اتفاقات بود. همش سنگینی نگاه علی رو خودم احساس می کردم، و وقتی چشم تو چشم می شدیم، لبخندی آرامش بخش به روم میزد ولی من سراسر وجودم پر از دلهره ونگرانی بود و هیچی نمی تونست من رو آرومم کنه. بلند شدم رفتم تو حیاط که یکم حال وهوام عوض بشه، کنار حوض نشستم که یکم آب به صورتم بزنم،
که علی از پشت صدام کرد… چرا اینقدر ناراحت ومضطرب هستی؟ از من می ترسی؟ بهم اطمینان نداری؟ و من همچنان سرم پایین بود و سکوت کرده بودم. _وقتی تو رو اینطوری بی تاب میبینم، به قلبم فشار میاد، من نمی تونم خیلی چیزهایی که تو قلبم هست و می دونم… بهت بگم، ولی اینو بدون و قبلا هم اینو بهت گفتم که من واقعا دوست دارم وهمه جوره پشتتم، تو فقط به من اعتماد کن. تو به قلبم،
به دوست داشتنم، به خواستنم شک نکن، من و تو خیلی وقته همدیگرو می شناسیم و در کنار هم بودیم، چی شده که الان اینطوری از من رو میگیری و از من وحشت پیدا کردی؟! فقط بخاطر اینکه گفتم تا آخر عمر باهم باشیم و شریک غم و غصه ی هم باشیم؟! من واقعا گیج و سر درگمم، از تمام لحظات پیش روم وحشت دارم، تمام آرزوهام در مورد درس و دانشگاه به بن بست خورده، هر چی تو ذهنم از آینده قشنگی که…