دانلود کتاب قرارمان کنار رازقی ها از مریم عباسقلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بدون اینکه کوچکترین نگاهی سمت دختر کناریاش بیندازد، در ماشینش را باز کرد و کوله پشتی نارنجی رنگ او را با حرص روی صندلی عقب پرت کرد. صدای اعتراضش بلند شد. -چرا پرت میکنی؟ عصبانی بود و دوست داشت هوار بکشد. یقهی پیراهن مردانهی گشادی که تنش بود را از پشت در دست گرفت و عملاً گیسو را دنبال خودش کشید تا ماشین را دور بزند. جیغ جیغ کرد …
گیسو آرام پایین رفت اما سرش به دوران افتاد و پیش از این که سکندری بخورد، دست عطا پیچک وار دور تنش پیچید. -به خودم تکیه بده. می ترسید به لجبازی اش ادامه دهد و زمین بخورد. همان طور تکیه زده به او همراه هم به صندوق رفتند و بعد از تسویه حساب سمت ماشین قدم برداشتند. گیسو حالا که آن طور چسبیده به او بود، نمیتوانست نسبت به آن بوی آشنا و دوست داشتنیاش باشد. با خودش فکر کرد فقط برای همین یک دقیقه تا رسیدنمون به ماشین فقط همین
چند ثانیه کوتاه رو به دریا فکر نمیکنم به اشتباه کردن قلبم فکر نمیکنم به عشق یک طرفهام و تاابد توی حسرت خواستن و داشتنش سوختنم فکر نمیکنم فقط چند ثانیه میخوام فکر کنم که دارمش که برای منه فقط یک لحظه فکر کنم، عطا برای منه و بعد داغ میذارم روی قلب و چشم هام تا یادم بمونه عطا دریا رو داره! عمیق نفس کشید آنقدر عمیق تا عطر تنش را جایی در اعماق مغزش برای خودش ذخیره کند اما بر خلاف او عطا آن قدری بر هم ریخته و آشفته شده بود که
تماسش با تن گیسو هم نمیتوانست فکرش را منحرف کند. نه به یاد دریا میافتاد و نه میتوانست با احساس شدید گناه از در کنار خود داشتن او لذت ببرد دلش میخواست محکم و متوالی به صورت گیسو سیلی بزند و بر سرش فریاد بکشد. اما حتی میترسید دهان باز کند و شرایط را بدتر کند. نمی خواست گیسو با لجاجت بیشتر در منجلابی که برای خودش ساخته بود، فرو برود. در ماشین را برای گیسو باز کرد و در یک حرکت پهلوهایش را گرفت و او را روی صندلی نشاند …