دانلود کتاب عاطفه از حمید درکی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درمورد دخترافغانی هست. پدرش مریضه برادرش پاهاش شکسته مادرش سرطان داره. عاطفه مجبورمیشه برای کمک خرج زندگی لباس پسرانه بپوشه و اتفاق بدی میفته…
مهاجر که دختری ۱۱ساله و بسیار با محبت بود پوشاک زده دار و از مد افتاده و بدون مشتری را با هماهنگی صاحب فروشگاه، جمع آوری و به عاطفه می داد و هر از گاهی برایش غذا و مایحتاج خانه از قبیل برنج و روغن و تهیه و به دست او می رساند. او عاطفه را بعلت شهامت بسیار و غیرت کاری می ستود روزی عاطفه به او گفت: پرستوجون، اینقدر خوشم میاد، موهای سرم مثل تو بلند بشه، بعدم موهام رو مادرم شونه کنه،
آخه موهام خیلی قشنگ بود، هنوزم نگه داشتم، اما خب دیگه، حال داداشم علی خوب بشه و بتونه بره سرکارش، منم دوباره موهامو بلند می کنم و می بینی چقدر قشنگه درست مثل موهای تو قشنگن. گاهی مغازه عروسکفروشی، عروسک هائی با موهای بلند رو دوست دارم و می بینم بلاخره یه روز یکی از اون بزرگ بزرگاش رو می خرم. روزی عاطفه صبح زود تا خواست از خانه بیرون بیاد، دید مادرش براش یخورده
خوراکی کنار گذاشته و روی اونو بوسیدو گفت: دخترم خیلی مراقب باش، بازار جای شلوغیه، از کنار جواد تکون نخور. عاطفه: مامان جون، مگر می دونستی میرم بازار؟ فاطمه: آره دخترم همون شب اول جواد به من گفت و قسمم داد به روی تو نزنم، و به کسی چیزی نگم. منم برات دعا کردم دخترگلم، بزودی حال علی خوب می شه و می تونه بره سرکار. فقط مواظب خودت باش دخترم. آنروز عاطفه مادرش رو بوسید و…