دانلود کتاب سر دلم را به سر دارت آویخته ام از هانیه وطن خواه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کمند دختری خودساخته ایی که بخاطر بی همه چیزی درخانواده جایگاهی ندارد ولی او بخاطر عشقش به خواهرش وارد معامله با سردار میران مردی با ظاهری مغرور و بدنی سوخته بزرگ خاندان میران ها و دشمن خانوادگی خود میشه، دراین معامله اسرار زیادی پرده برداشته میشه و عشقی عمیقی بین این دو رخ میده…
از در خانه خارج شدم و ریموت را سمت ماشینم گرفتم که صدای فردی که واقعا انتظارش را نداشتم، از خانه روبرو، نگاه مرا به خود کشید. روی پاشنه پا به سمتش چرخیدم و خیره به وجناتش که در این ظل گرمای شهریور، نمی دانستم چرا این مدل لباس پوشیده است، منتظر شدم سمتم گام بردارد.چند قدم برداشت و میان کوچه، برابرم ایستاد. محله خلوتی بود. سکوت و
آرامشش در صبح عید بی نظیر می نمود و من نمیدانم که چراباید این خانه در اواسط شهر با وجود میران ها، امنیت فکری بیشتری نسبت به خانه حشمت ها برایم به ارمغان آورد. کوله پشتی ام را کمی جا به جا کردم و شال صورتی در حال سقوطم را کمی جلو کشیدم و گفتم: بگو… می شنوم… نگاهش را از چشم های من گرفت و سر تا ته کوچه را با چرخش گردنی که اسیر
یقه دیپلماتش بود،برانداز کردو گفت:امروز هم باید بری سرکار؟ _نه. سر عقب فرستادو با لبهایی که حتی کج کردنشان هم کردنشان چیزی از حجم زیبایی اش کم نمی کرد، گفت : من نمی پرسم کجا میری و چه غلطی میکنی.. چون برام مهم نیست.. ولی.. برای بانو مهمه.. وقتی برای بانو مهمی باید طبق نظر بانو عمل كنى… من تمام سعیمو میکنم تو رو از زندگیم بندازم بیرون…