دانلود کتاب زنجیر و زر از ZK با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
افرا تاشچیان نوه تاشچیان بزرگ در یک مهمانی با اروند روبرو شده و در نگاه اول عاشق تصویر بی نقص او می شود. اما زمانی که در خانه با آن مرد گیر میفتد، این روبرویی منجر به یک رسوایی بزرگ میشود! اروند کامکار، مردی جذاب و تاجری ثروتمند که برخلاف ظاهر مبادی آداب و آرامش با هدف و برای انتقامی سخت به تاشچیان ها نزدیک شده است و چیزی نمیگذرد که خودش را همسر نوه کوچک بزرگ ترین دشمنش میبیند! تاشچیان ها قرار ازدواج آن ها رو ترتیب می دهند تا آبروی رفته خانواده را برگردانند بی خبر از اینکه …
از اعماق وجود برای ماهرخ عزیزم ناراحت و نگران بودم اما عمارتی که کم کم خالی میشد مانند یک الماس بزرگ و درخشان در نظرم زیبا جلوه میکرد. متین خانه نبود و شوهر عمه گلاره هم از صبح زود به سر رفته بود… مانند همیشه که میگفت خداوند صبح روزی همه را میدهد و کسی که به دنبال نان حلال است، باید قبل از طلوع آفتاب از خانه بیرون بزند و حال من عاشق این طرز فکرش شده بودم.کمی بعد زن عمو پروانه برای استراحت به عمارت خودشان رفت و جز من
و صحرا عمه آناهیتا کس دیگری نمانده بود. صحرا را کشان کشان به اتاق عمه بردم تا با هم رضایتش را جلب کنیم و بر عکس تصورم او خیلی زود موافقت کرد..! همین که گفتم دلم میخواهد آخرین روز زندگی مجردی ام را پیش تنها دوستم بگذرانم بیتوجه به چشم و ابرو آمدن های مثلاً پنهانی صحرا دستم را فشرد و گفت که درکم میکند…! از میهمانی چیزی به او نگفتم و نگاه ملتمسم لب های صحرا را به هم دوخت. -میدونم که دلت میخواد با هستی وقت بگذرونی، منم وقتی
سن و سال تو بودم عاشق روزای دخترونم بودم باید زود برگردی باشه؟ شاید بتونم مامان تو راضی کنم اما باباتو نه! _چشم مرسی… هیچ وقت این خوبیتو فراموش نمیکنم عمه اولینباره که بدون التماس کردن به چیزی که میخوام میرسم. نمیدانم چقدر مظلوم و بیچاره به نظر میرسیدم اما بعد از گفتن این جمله اخم های صحرا از هم باز شد و دیگر پهلویم را بابت غلط اضافهام نیشگان نگرفت. عمه آناهیتا محکم بغلم کرد و گونه ام را بوسید.. -قربونت برم میدونم که خیلی وقتا …