دانلود کتاب در معبد سکوت تو رقصیدم از نسیم شبانگاه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حکایت دختری شکننده و آرومه که گردونه روزگار چنان بر این دختر میتازه که به اشتباه تاوان بی آبرویی کسی دیگر رو ازش میگیرن و ناچار میشه با جنینی در شکم، بدنبال پدر بچه اش بره، پدری که خود نوعروسی در خونه داره…
دل توی دلم نیست. همان طور با همان لباس بیرون نشسته ام و زل زده ام به انتهایی ترین گوشه ی دنیا در کنج دیوار روبه رو و مدام کارم را سبک سنگین میکنم. میترسم با خواندنش به این خانه باجانش بازی کرده باشم. صدای آیفون که بلند می شود رسما قالب تهی میکنم از ترس. تازه میفهمم، کارم اشتباه محض بوده. با شتابی که کمیل و طاها به پاهایشان می دهند، برای سبقت گرفتن از هم، برای باز کردن در، شکی نیست که برادرم را به مقتلش خوانده ام.
صدای طاها آبی می شود روی آتش درونم وقتی خبر از آمدن علی می دهد. تازه به ذهنم میرسد که؛ هنوز نیم ساعت هم نیست که به مجتبی زنگ زده ام. سه ربع_یک ساعتی زمان لازم دارد تا خودش را از آن سر شهر به اینجا برساند. مگر اینکه بخواهد با موشک خودش را برساند. ولی آن آردی یشمی رنگ، هیچ شباهتی به موشک کاغذی هم ندارد حتی… کاش میتوانستم از حاج حیدر بخواهم دوباره گوشی اش را به من بدهد تا به مجتبی بگویم:
«نیا». بگویم «جان خواهر! جانت را بردار و برو. هر چقدر که میتوانی دورتر و تندتر برو. اینها تشنه خون توی از همه جا بیخبرند»… علی وارد می شود با یک «اینجا چه خبر است» بزرگ توی چشم هایش. تنها نیست. مهسا هم هست. آتش بیار نیمه اتوماتیک این روزهای زندگی من… شکی نیست که اینجا بودن علی کار حاج خانم است والاغیر… اوست که همیشه استرس دارد. استرس مزاج تند پسرهایش، استرس جان به لب رسیده ی من…