دانلود رمان خدمتکار شیطان از شهرزاد احمدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری به اسم شهرزاد که هزارو یک درد داره…پدر معتادش میخواد مجبورش کنه با یه قاچاقچی ازدواج کنه…شهرزاد مادر نداره که جولوی این ازدواج و بگیره…واسع ی همین شهرزاد مجبور میشه فرار کنه و بره روستا پیش تنها خالش…اون روستا یه ارباب داره که شهرزادو خیلی اذیت میکنه! ناگفته نماند که شهرزادم خوب از خجالتش در میاد…
هم سرد بود هم بارون با شدت میزد ،کاملا خیس شده بودم.دیگ پاهام توان راه رفتن نداشتن ،ی بار دیگه آدرس و نگاه کردم،اره همینجا بود !؟واقعا عمارت بزرگ و قشنگي بود.همینطور که محو دیدن عمارت بودم صداي پارس سگ از پشت سرم اومد که ده متر پریدم هوا .اروم چرخیدمو پشت سرمو نگاه کردم .ي مرد خیلي گنده که کتو شلوار مشکي تنش بود و یه سگ سیاهه خیلي بزرگم جفتش بود.
با تته پته گفتم :_سلام مرد_اینجا چي میخواي_اومدم واس کار، اقا خالم اونجا تو عمارت کار میکنه مرد_ارباب میدونه اینجایي؟ _بله اقا خالم باهاش حرف زده مرد_اسم خالت چیه؟_گل بانومرد_همینجا وایسا مرده سه چار قدم ازم فاصله گرفتو رفت سمت عمارت داد زد:مرد_ جعفـــــــــــر جعفـــــــــر کجــــــایي جعفر_بله ناصر اون مرده که حاال فهمیدم اسمش ناصره گفت :ناصر_این دخترو ببر تو عمارت پیش ارباب میگه دختر خواهره گل بانوعه …