دانلود کتاب خدا نگهدارم نیست از دریا دلنواز با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان. یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه، وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادر و پدرش برگردن. توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی اتفاقات میوفته…
گوشی موبایلم را به خاطر تماس های سیمین و یزدان خاموش می کنم. حتما تا به الان همه ی مهمان ها از درگیری من و سپهر باخبر شده اند و به قطع، از فردا کس دیگری مرا تعقیب می کند. ملیحه را بیش از ده سال است که صیغه کرده ام! به سختی پیدایش کردم. خودش را از ترس کامران نزدیک ده سال در زیرزمینی که حالا کارگاه سوگند شده پنهان کرده بود. توقع نداشت من رد او را بزنم. اتفاقی هم شد…
عکس هایش را به علی نشان داده بودم. یک روز که به شرکت آمد خبر داد زنی شبیه به ملیحه را در درمانگاه دیده که زیر سرم بوده… من به همین راحتی به او رسیدم! وقتی چشم باز کرد و من را بالای سرش دید از ترس، زبانش بند آمد. قسم خوردم قصد آزارش را ندارم همان روز هم حتی از دستم فرار کرد و در محوطه بیمارستان… وقتی چادر بیمار دیگری را سرش انداخته و مخفیانه راه می رفت دوباره پیدایش کردم.
و درست از پنج سال پیش، کسی هر روز و هر ساعت مرا تعقیب می کند. باید فردا صبح منتظر تماس جمشید باشم. او بهم می گوید کس دیگری جای او دنبالم می آید یا نه… گاهی که کامران به او شک می کرد نفر دیگری جایگزینش می شد. کلید خانه ملیحه را در قفل می چرخانم. حتما در این ساعت خواب است… برعکس پرستاری که شب زنده داری می کند. به محض ورودم پرستارش زانوهای بغل گرفته خود را رها می کند و….