دانلود رمان خاموشی از نوشین.ن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با صدای رعد و برق بلندی… از خواب بیدار شدم… همه جا تاریک بود… از رو تخت بلند شدم… چراغ رو روشن کردم… تو مسیرم انگشت کوچیکم به لبه میز خورد و دلم ضعف رفت… مثل اینکه بازم رو شانس نبودم… خودمو به پنجره رسوندم… پرده ی اتاق رو کنار زدم …
عجب بارونی میومد … ! کمی پای پنجره ایستادم… انعکاس تصویر خودمو رو پنجره ی غبار گرفته دیدم… چند روزی بود کلافه و تنها بودم… بجز چند دوست انگشت شمار، کسی رو نداشتم… من بودم و خونه ی به ارث رسیده از پدر و دارایی هایی به جامونده ازش …
همه کسمو ازدست داده بودم و خیلی وقت بود، فراموش شده بودند… پرده رو انداختم … به چهره ی شبیه ماستم …تو آینه نگاهی انداختم … یاد مهمونی شب افتادم… به سمت حموم رفتم و شیر اب باز کردم… گرمای اب کمی حالم جا اورد و بعد دوش مختصری… بیرون اومدم …