دانلود کتاب جنازه بی کفن از ناشناس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد دختری که سره یک شرط پا به مرده شور خونه میزاره و میبینه اونجا یک سری آدم به دخترای مرده دست درازی میکنن و از ترس هیچی نمیگه که به اونم دست درازی میکنن و…
کلاه رو روی سرم تنظیم کردم و غریدم: اه برو داخل قبرستون میخوام ببینم جایی که قرار دفن بشم چطوره! سهیل با حرص ماشین و داخل پارک کرد و سمتم عقب گرد کردو گفت: میشه یک لحظـه بتمرگی سرجات؟ تو چیزیت بشه من جواب عزیزت رو چی بدم؟ دستم به دستگیره رفت و کوتاه گفتم بدتر از اینم سهمم شده! سهیل نچ کشداری گفت و در ادامه الله اکبری گفت و پیاده شد…
پشت سرش از میان قبر ها گذشتم… فردی ناله می کرد و فرد دیگر با خـنـده هـر آنچه بر وی گذشته را توضیح می داد.. پیرمردی مسن جارو به دست از کنـار قبر ها عبور می کرد… بدون توجه بـه سهیل سمتش دویدم و صداش زدم: آقا؟ میشه چند لحظه وقتتونو بگیرم؟ مرد مسن جارو، رو روی زمین گذاشت و با صدایی خسته گفت: بله دخترم؟ پلک زدم و کوتاه گفتم: سردخونه کجاست؟
انگار که به این سوال عادت کرده بود در حالی که دست دراز کرده بود جـارو رو چنگ بزنه گفت: انتهای قبرستونه ولی اجازه ورود نداری! پچ پچ کنان باشه ای گفتم و سمت انتهای قبرستون دویدم. صـدای “ایدا ” گفتن سهیل به گوشم رسید. مقابل در بزرگ سردخونه ایستادم…کمـی خودم رو بالا کشیدم تا شاید بهتر بـتونم از اون شیشه کوچیک داخل رو ببینم… با باز شدن در خودم رو گوشه ای قایم کردم…