دانلود کتاب بوی نارنگی (جلد دوم) از رهی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سامان پایدار برادر سارا که معرف حضورتون هست آقای جذاب، ورزشکار و بشدت غیرتی! البته گاهی هم بی اعصاب و در زمان خودش مهربون و شوخ که هر بار حضورش شوکی در رمان سد سکوت ایجاد کرد و جذابیتش امیررضا رو مجبور به چنین اعترافی کرد که: “سامان زیادی خوش قیافه و خوش استایل و البته خوش پوش نیست؟ شاید حضور کسی مثل او در زندگی سارا دلیل دیده نشدن من است! ” سامان خان اینجا بیشتر از سکوت کولاک میکنه و کم کم با…
(مليح) خواستم برخیزم اما دست مرصاد که پشت کمرم بود محکم تر شد با دست دیگرش مچم را گرفته سری برای مدیر تکان داد. نمی خواستم باز پیش چشم این از خود راضی رفتار بدی با برادرم داشته باشم تا او که جلوی برادرم به این راحتی با من حرف میزد پررو تر نشود! او که حرفش درباره شیطنت نکردن و جواب دختر مردم دادن را باور نکردم و مسلما بیشتر از مرصاد با این ظاهر متفاوتش مستعد شيطنت
کردن است! از لحظه اولی که صدای مرصاد را شنیدم فهمیدم مثل من يا بقیه اینجا فقط کار نمی کند و رفاقتی میان است که به راحتی به برادرم گفت نگهم میدارد و دنبالم آمده حتی تهدیدم کرد تا با او همراه شوم! انگار رفاقتش هم برخلاف شخصیت کارکنانش به اندازه ی کارش برایش مهم است که از مرصاد طرفداری کرد و حتی اعلام کرد کمکش کرده تا من نفهمم. حتی به راحتی از برخورد تند مرصاد با خودش گفته
شوخی کرد تا بگوید به او نزدیک است. مشخص بود می خواهد به مرصاد کمک کند ولی به خاطر زورگویی او نبود که مرخصی نداد و مجبور شدم برگرد دلم برای برادرم تنگ شده بود می خواستم حالا که اینجاست طولانی تر، بیشتر از یک نگاه ببینمش. اما نه به این نزدیکی و نه اینطور چسبیده به او که دوباره نتوانم بروم و او هم درگیر شود، درگیر زندگی ای که سعی کردم با پس زدنش در امان باشد. مشخصاً کار آن خودخواه بود…