دانلود رمان عمر گل شقایق از بانوی طلایی.F با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پسری صاف و ساده که عاشق دختری به نام شقایق می شود اما دست آخر شقایق می میرد و پوریا تبدیل به یک کوه یخ بی رحم می شود اما یک روز اتفاقی به دختری به نام سوگول بر می خورد که …
چشم هام رو باز کردم و به اطرافم نگاه کردم. دستم رو روی شکمم گذاشتم. برامدگی شکمم پیدا نبود. با اشک به رو به روم نگاه کردم. هق هقم اوج گرفته بود. خدایا بچم! دختر قشنگم! لاله ی مهربونم! بلند شروع به گریه کردم که چند تا پرستار بهم نزدیک شدن. چهار ماهش بود آخه مگه میشه؟! دست یکی از پرستار ها رو گرفتم و همراه گریه با التماس گفتم: _ تورو خدا بگین بچم زندست، تورو به همون خدا بگین زندست، بگین لاله ی من زندست، بگین دیگه! اشک هام تمومی نداشت!
پرستاره با ناراحتی بهم نگاه کرد. _عزیزم تو هنوز جوونی انشاالله باز هم بچه دار میشی! به زور کاری کرد دراز بکشم. با التماس بهش نگاه کردم. _ نمی خوام، من بچه ی خودم رو می خوام، من لاله ی خودم رو می خوام! هق هقم بلند شد. _ بچمو می خوام خدا! یکی از پرستارها با یه آمپول بهم نزدیک شد. _ تو رو خدا بگین لاله زندست، چرا جوابم رو نمی دین؟ چرا دارین دیوونم می کنید؟! سوزن آمپول رو توی دستم فرو کرد. _ بذارین بیدار بمونم، ب … ذارین، ب … بچ … و بعد در تاریکی مطلق فرو رفتم.
با صدای گریه ی یه بچه از خواب بیدار شدم. چشم هام رو باز کردم. توی خونه ی خودم بودم. صدای بچه رو دنبال کردم که به اتاق خودم رسیدم. در اتاق رو باز کردم و وارد اتاق شدم. یه بچه ی کوچولو که دورش یک پارچه ی سفید پیچیده شده بود روی تختم بود. _ لاله، مامانی خودتی؟! به سمت بچه حرکت کردم و بغلش کردم. تا بغلش کردم دست از گریه برداشت و بهم نگاه کرد. چشم هاش مثل من مشکی بود. _ قربونت بشم من نفس مامانی، دردت توی سرم! پیشونیش رو بوسیدم و سرم رو نزدیک گردنش بردم و بوسیدم و بعد بوییدمش!…