دانلود رمان ردلاین از هانی زند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جاوید محتشم صاحب یکی از بزرگترین شرکت های مادلینگ لباس زیر در دنیاست که به امپراطور صنعت مد زنان معروفه! تا اینکه دختری کم سن و سال و چشم و گوش بسته از یک خانوادهی مذهبی و متعصب از خونه فرار می کنه و پا به شرکت جاوید خان عیاش و خوشگذرونی میذاره که تو اولین دیدار وادارش می کنه برهنه بشه تا..
صدای اپراتور در خلوتی اتاق میپیچد، مریم قهقهه میزند. _ بیشرف خاموشش کرد؟ _ ریاحیا همهشون زبوننفهمن! _ راه نمیده، موسیو محتشم!! وا بده. _ مگه دست خودشه؟ به گوشی معطلمانده در دستم اشاره میزند. _ فعلاً که دست خودشه!! _ شیطونه میگه بدم بچهها بکنشش تو گونی بیارنش واسهم بفهمه دنیا دست کیه! _ تو میخوای با پای خودش بیاد! وگرنه تو گونی کردنش واسه تو کاری نداشت! پتو را از روی پاهایم کنار میزنم و سرجا مینشینم و دستی به صورتم میکشم.
_ با پای خودش که بیاد، آبروی حاجغفور رو دودستی پیشکش میکنه!! _ دختره اینکاره نیست، جاوید. سر یه کینهٔ کهنه میخوای رو اعتبار آرچر قمار کنی؟ _ مگه همه اولش اینکاره بودن؟ درضمن… پرسشی نگاهم میکند و ادامه میدهد: _ باید بدنشو میدیدی!! حاجی این یکیو با دقت ساخته!! مشتی به بازویم میکوبد. _ مشکوک میزنیا! حواست هست؟ نکنه جدیجدی خبریه؟ هوم؟ پاهایم را از تخت آویزان میکنم و سرپا میایستم. با نگرانی نگاهم میکند. _ جواب که نمیدی ازت میترسم، جاوید!
مقابلش که لبهٔ تخت نشسته، میایستم و گونهاش را بهنرمی میکشم. _ یهکم صبر کنی خبرش تو کل شهر میپیچه! قراره مثل بمب صدا کنه. صورتش را عقب میکشد. _ الان میخوای چیکار کنی؟ با رخوت سمت حمام میروم. _ اگه اجازه بدی میخوام برم حموم! تو هم زود برو حاضر شو! _ کجا میریم، جاوید؟ _ بیمارستان!! _ دست از این کینه بشور، جاوید. _ بیخیال، مریم. تو که میدونی من به کارمندام توجه ویژهای دارم. _ به همهٔ کارمندات؟ چشمکی میزنم و داخل حمام میشوم. این جدیده یه جور عجیبی چشممو گرفته…