دانلود رمان راننده سرویس جذاب من از ناشناس با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سینا مرد متاهل و جذابیست که راننده سرویس دختربچه هاست، سینا چشمش بدنبال دختربچه ای بنام یامور هست و ….
باهم رفتیم پیش بقیه شراره نگاهش زوم رو من بود وای که خودمم خجالت می کشیدم ازش. گلویی صاف کردم و کنار یامور نشستم و دستشو گرفتم. _من می خوام برای یامور جشن بگیرم. ابروی هردوشون پرید بالا و یامور با تعجب نگاه کرد و گیج گفت _چه جشنی؟؟ _می خوام به همه معرفیت کنم! _اومدی اینجا منو به همه معرفی کنی؟ سرشو تکون داد و گفت: آره می خوام به همه معرفیت کنم . می خوام به همه نشونت بدم می خوام یه جشن بزرگ بگیرم . یه جشن که همه مات و مبهوت بمونن.
می خوام اینقدر باشکوه باشه که همه در تعجب باشن باورم نمیشد که سینا داره این حرفا رو می زنه یکم دور از تصور بود. سرمو تکون دادم و گفتم: سینا حالت خوبه؟ وقتی می خوای منو به خانوادت معرفی کنی پس این جشن دیگه چیه؟ نگاهی به پدرم انداختم. با خودم گفتم نکنه اون حرفی بهش زده. شونه ای بالا انداخت. یعنی من از چیزی خبری ندارم. باز چشم دوختم به سینا و گفتم: تو که عقلت رو از دست ندادی. _نه از دست ندادم _پس چرا دار ی اینطور ی می کنی؟ _چطوری می کنم؟ _واسم تعجب اوره.
وافعا در تعجبم _تو چرا داری اینطوری می کنی؟ حالت خوبه اصلا؟ ببینم مشکلی که نداری؟ ما قرار نبود جشن بگیریم. کلافه گفت: الان می خوام جشن بگیرم یامور الان می خوام جشن بگیرم. تو مشکلی با این قضیه داری؟ نمی دونستم. واقعا نمی دونستم. حاملگی روم تاثیر گذاشته بود. مونده بودم چی بگم. کلمات روی زبونم نمی اومد. عصبی بودم خیلی زیاد. من نمی خواستم عروسی بگیرم . حالا که اومده بود جلوی شراره این بحث رو مطرح می کرد یعنی اینکه یه نقشه هایی داره و منم نمی تونستم اینو نادیده بگیرم…