دانلود رمان حریم عشق از رویا خسرونجدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نیکا به طور اتفاقی قسمت هایی از دفتر خاطرات یکی از بیماران پدر روانپزشکش را می خواند کیانوش پسر جذاب و زیبایی و بسیار ثروتمند بوده ولی از افسردگی شدیدی رنج می برد و به خواهش یکی از دوستان پدرش به باغ ان ها می اید تا به طور مداوم تحت درمان قرار بگیرد به گذشت زمان کیانوش کمی بهبود پیدا می کند و از ان خانه….
روزگار عجيبي است اكنون هشت ماه از بستري شدن كيانوش در آسايشگاه دور افتاده شهر زوريخ مي گذرد، و بالاخره او آرامشي نسبي يافته است، ديروز از سوئيس بازگشتم. خداي من كيانوش چقدر پير شده. موي شقيقه هايش كاملا سفيد شده بود و صورتش پر از چين وچروكهايي گرديده كه هركدام راوي يك دردند. جاي آمپول هاي آرام بخش و مسكن روي بدنش پينه بسته ومصرف بيش از حد قرص هاي آرامبخش او را به معتادين شبيه نموده، اما با اينحال براي اولين بار توانست مرا بشناسد.
ما مدتي با هم در پارك قدم زديم و جالب آنكه او بلافاصله سراغ نيلوفر و شهريار را از من گرفت و من در حالي كه تمايلي به دادن پاسخ نداشتم ناچار به گفتن اين جمله كه: تا آنجا كه مي دونم ديگه ايران نيستند، اكتفا كردم. حتي به او نگفتم كه نيلوفر آپارتمانش را فروخته و ديگر باز نمی گردد . او لحظه اي مكث كرد و بعد لبخند كمرنگي زد. من موضوع صحبت را عوض كردم او با تك جمله هايي با من هم صحبت شد. هنگام بازگشت دكترش گفت: برادر زاده شما تا پايان ماه آينده مرخص خواهد شد مي توانيد ببريدش.
با تعجب به او نگاه كردم و گفتم: ولي حالش هنوز خيلي خوب بنظر نميرسه. بله مي دونم ولي در حال حاضر ما بيش از اين نمي توانيم براش كاري كنيم. اگر اينطور دور از شما وخانواده ووطن – اينجا بمونه ،افسردگيش بيشتر مي شه، بهتره برگرده ايران ولي من توصيه ميكنم بازم يه چندماهي تحت نظر يه روانپزشك حاذق باشه. من هم اعلام موافقت كردم و اكنون با وجودي كه از بازگشت او خوشحالم اما در دلم نوعي احساس هراس موج مي زند و براي عاقبت اينكار نگران هستم…