دانلود رمان تله پاتی از shin با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان خواستَن و نَرسیدن … دیدار های شَبانه دُختری عاشِق با عِشق مَحالَش در فَرا تصورات اَز سر دِلتنگی … عاشِقی که هَر روز بَرای مَعشوقَش می نِویسد به اُمید این که نوشته هایَش به دَست مَحبوب برسد شایَد که صِدایِ بی قراری های قَلبش روزی شنیده شود …
نیمه شَب جمعه … درست در گیرودار بِین اُمید و ناامیدیِ قَلبم همان اِتفاقی که مدّت ها بود سَخت اِنتظارَش را می کشیدَم برایَم رقَم خورد … و آن نشانه ای بود که بعد از کلی انتظار از مو خُرمایی جان گرفتَم … باوَر کردنی نبود … امّا در آن ثانیه های تِکرار نشدنی خُدا را با تمام وجود در قَلبم احساس کردَم شایَد بتوان ساعَت ها نشست و از دِلتنگی ها و آشفتگی ها نِوشت
امّا گنجاندَن احساسَم در آن لَحظه ی ناب در کَلمات بَرایم دور و غیر ممکن به نظر می آمد انگار که هیچوقت با اَلفبای فارسی آشنا نشده باشَم ..
شایَد تنها اَشک های شوقم می توانست حالِ درونَم را خوب بیان کُند… و قَلبی که ماه ها بود تَپیدن را فراموش کرده بود… چُنان در سینه می کوبید که گویی میخواست از جایَش کنده شود و به سویِ آن دِلبَر مهربان به پرواز درآید… قد بلند جانَم اِنگار اِمشب این تو بودی که بی صِدا به دیدَنم در فرا تصوراتِمان آمده باشی
انگار که آمدی در تاریکی مُطلق قلبم کورسویی از نور و اُمید عِشقت روشن کردی… عَزیز جانَم مَن اینجا مُنتظر شُما خواهم ماند چِرا که دیگَر ایمان دارَم که روزی می آیی و هیچ آمدَنت بَرایم دور نیست ..