دانلود رمان بچه سرآشپز از ریحانه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کاپل اول : پسر هفده ساله ای که توی یه کلبه تو رشت آشپزی میکنه و برای خرید میوه های مربا پیش صاحب یه باغ میره و…
کاپل دوم: آرسیما و آریو دو تا هم دانشگاهی که عاشق هم میشن و…
کاپل سوم: دکتری که قصد داره گوشه گیری و خجالت بیش از حد یه پسر رو درمان کنه که عاشقش میشه و…
جلوی دانشگاه، دست ها از هم جدا شد. آرسیما کمی از آیو فاصله گرفت، حوصله حرف های بقیه و پچ پچ هاشون رو نداشت ترجیح داد رابطشون حاشیه ساز نشه. روی صندلی همیشگی کنار پنجره نشست و نگاه گذرایی به بقیه انداخت. آریو تازه وارد کلاس شده بود . لحظه ای خندش گرفت از این همه کندی و آرومی. دو سه نفری که شدیدا سعی بر نزدیک شدن به آریو داشتند صداش زدن و گفتن کنارشون بشینه. از بین صندلی ها رد میشد تا بهشون برسه. به آرسیما که رسید، ناگهان صدای تقه افتادن چیزی رو شنید.
بعد از اون آرسیمایی که برای برداشتن خودکار خم شد. حین بلند شدن نامحسوس در گوش آریو زمزمه کرد… – بری پیش اونا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی. مردد لب گزید و بهشون لبخندی زد. – ببخشید من همینجا میشینم، یکم شلوغه اونجا تمرکز ندارم. شلوغی و نداشتن آرامش رو بهونه کرد در حالی که تنها دلیل این امتناع از رفتن فقط و فقط ترس از تهدید کوتاه اما خطرناک آرسیما بود. صندلی کناریش نشست و از گوشه چشم بهش نگاه کرد. – چیه؟ آروم شونه ای بالا انداخت و خیره به رو به رو پلکی زد.
متعجب به حالت همیشگی نشستنش نگاه کرد و پرسید… – چجوری نشستم مگه؟ کلافه و عصبی از نگاه خیره بقیه روی آریو، پاش رو به زمین می کوبید و دندوناش رو بهم فشار می داد. – پاشو بیا اینور بشین – خب چی شده؟ – آریو داره اعصابم خورد میشه، پاشو بیا اینور اینقدر تو دید نباش. گیج و با چهره ای درهم، جاشو با آرسیما تعویض کرد و کنار پنجره نشست. – آرسیما اینجا دید خوبی به استاد نداره – به درک. شوکه تکونی خورد. توقع شنیدن این جواب رو، اون هم با یک لحن کاملا جدی نداشت…