دانلود رمان برکه از زهره. الف با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
برکــه دختر زیبا و شیطونی که برای کمک به شرکت پدرش که در استانه ورشکستگیه صیغه بزرگتری رقیب پدرش “میلاد ” مردی متعصب و غیرتی میشه وشرط میبنده میتونه اونو عاشق خودش کنه اما با کاری که میلاد میکنه….
نگاه خشک و حیرت زده ی دختر را که دید، عصبی ساندویچش را روی میز پرت کرد و کامل به سمت برکه چرخید. خواست توضیحی دهد که برکه به حرف آمد. _چرا نگفتی که زن داشتی! چشمهای میلاد رنگ شرمندگی گرفت… چه جوابی داشت بدهد. _باید می گفتم و ابدا فکر نکن قصد خاصی داشتم از نگفتش… اما! انقدر همه ی این اتفاقات پشت سرهم افتاد که من واقعا گیج شدم. می دونم خوخواهی بود اما توی این اوضاع نابسامان فقط می خواستم کنارم باشی!دستی به پشت گردنش کشید…
نگاه برکه هنوز همان حالت قبلی را داشت… کاش اینجوری نگاهش نمی کرد… _دوستت داره؟ سوال برکه غافلگیرش کرد… سر میلاد که پایین افتاد، برکه جوابش را گرفت. ثانیه ای چشم بست و مجدد پرسید: _توچی؟ دوستش داری؟ سرِ پایین افتاده ی میلاد، به سرعت بالا آمد. _ندارم برکه… دوستش داشتم زمانی که بچه بودیم و همبازی… مثل خواهر بود برام اما الان… حسم فقط تنفره! _اما اون دوست داره! نفسش را آه مانند از سینه ی پر از دردش بیرون فرستاد و دست راستش، نیمی از صورتش را پوشاند.
نالید: _تو چیکار کردی میلاد! چیکار کردی! لبش را گزید تا اشکی نریزد… _من اومدم وسط زندگی مردی که زن داره… من… میلاد کمی خودش را به او نزدیک کرد و اجازه نداد حرفش را کامل کند. _قربونت برم من چیزی نشده! قبل از همه ی این ماجرا ها من و الیکا قرار بود کاملا توافقی از هم جدابشیم. اصلا قرار بود بره آلمان. الان هم که درخواست طلاق داده و مطمئن باش حتما به زودی هم من راحت می شم و هم اون… بهترین وکیل شهر رو داره الیکا. خیلی تلاش کرد حصار چشمهایش نشکند و اشکش جاری نشود…