دانلود رمان اپیدمی از الی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کیفمو انداختم روی صندلی گوشه ی رخت کن. اره واقعا عالی شد همینمون کم بود… صدای رایکا رو شنیدم که صدام میزد. رایکا_رستاااااااااااااا بدو دیگهههه _باااشه بابا اومدم. سریع زیپ کولمو باز کردم و جورابامو از توش در اوردم.
پیرهنمو در اوردم و تیشرتمو مرتب کردم. شلوارمم در اوردم و چپوندم توی کیفم و جورابامو پوشیدم… کفشامم پام کردم و سریع از رختکن بیرون زدم. دویدم طرف بچها که رایکا اومد طرفم. رایکا_بدو سریع خودتو گرم کن. سرمو تکون دادم و مشغول شدم.
که گفت؛_رستا و هامون تنها امیدم به شما دوتاعه… اینا که ماشاالله هویجن. ببینم چیکار میکنین. اگه اینو ببرین میرین برا مسابقه استانی. سرمو تکون دادم که هامون گفت؛ _باشه بابا ریکا سخت نگیر. اخمای رایکا رفت توی هم و گفت؛_صدبار گفتم به من نگو ریکا…