دانلود رمان اشرافی بد نام از کاترین آرچر با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مری دختر زیبا و ساده ی کشیش منطقه بعد از مرگ پدرش بین ماندن و رفتن مستآصل مانده تا اینکه با پیشنهاد دوست صمیمی اش ویکتوریا برای زندگی در منزل آنها مواجه می شود. در حالی که هنوز دو دل و مردد است به طور اتفاقی با لرد آین سین کلر نجیب زاده ی بدنام و تنها وارث خانواده رو به رو می شود و سرنوشت این دو را در مسیری همسو با هم قرار می دهد…
آين با گام هاي بلند طول تراس را به مقصد باغ طي كرد. باربارا گفت پدرش با سرباغبان مشغول مذاكره است. آين مي توانست براي گفتگو درباره ي فروش اسبش صبر كند ولي خيلي عصباني بود. چرا پدرش براي هر كاري از او توضيح مي خواست. انگار او بچه است و نمي تواند يك تصميم منطقي بگيرد. با وجود اينكه عصبانيت زيادش يك لحظه هم از فكر مري غافل شود.
ولي مي دانست كه بهترين كار اين است كه خودش را از او دور نگه دارد. اين به نفع هر دوي آنها بود. با ديدن مري، مخفي نگاه داشتند تمايلاتش خيلي دشوار مي شد. با عصبانيت دستش را به درون موهايش برد. ديروز از روي چهره ي سرد مري و ترك حياط با آن عجله اينطور استنباط كرد كه اصلا تمايلي به بودن با او ندارد. دو روز مي شد او را نديده بود و سردي رفتارش آين را شوكه كرد و احساساتش را جريحه دار.
مردم منطقه فقط مي خواستند ازدواج آن دو را تبريك بگويند. اينكه چرا مري آنطور رفتار كرده بود، آين نمي دانست. فقط اين را مي دانست كه با بودن در سين كلرهال احساس مي كرد آين را مجبور به اين ازدواج كرده است. سعي كرد به روي خود نياورد چه درد و رنجي از رفتار ديروز مري احساس مي كرد ولي اين تقصير خودش بود. بايد همان اول حقيقت را به او مي گفت. در حقيقت اصلا نبايد با او ازدواج مي كرد…