دانلود رمان یک تبسم برای قلبم
| جاوا و آیفون |
توضیحات رمان یک تبسم برای قلبم :
آروم قاب عکسش رو کنار بقیه قاب عکسها میذارم رو میز و اشارپم رو دور خودم میپیچم. دوبار نفس عمیق می کشم تا اشکهایی که تو چشمم جمع شده را مهار کنم ولی نمیتونم. اشکام یکی یکی روی گونه ام میچکن. تو تاریکی اتاق از پنجره به خیابون آروممون که حتی یه پرنده هم بال نمی زنه خیره میشم..به آرومی زمزمه میکنم: تو الان کجایی؟ چیکار میکنی؟ دوباره نفس عمیق میکشم و اشکام رو پاک میکنم. با صدای مهتا به خودم میام. برمیگردم . وسط سالن ایستاده. دست عروسک خرگوشیش رو گرفته و رو زمین میکشه. درحالیکه چشماشو میماله خواب الود میگه: Mami, Ich kann nicht schlafen
خنده ام میگیره. میگم: پس تا حالا چیکار میکردی. می خندم و به طرفش میرم. تا بغلش میکنم سرش رو رو شونه ام میذاره و خوابش میبره. میبرم و روی تختش میذارم.کنارش دراز میکشم تا خوابش سنگین بشه.بعد میبوسمش و میگم: بخواب فرشته من . یه بوسه برای تو. یک تبسم هم برای قلبم…