دانلود کتاب در دام زلف تو از زهرا جلیلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گیسو دختری روانشناس است که سه سال از ازدواج او با سینا می گذرد و زندگی عاشقانه ای با یکدیگر دارند. روزی به واسطه ی یک مراجع کننده، حرف هایی در مورد سینا می شنود. پس از تحقیقات متوجه می شود که….
از ماشین پیاده شدم و به سمت آسانسور به راه افتادم. آسانسور در طبقه ی پنجم مانده بود. تا به پارکینگ برسد ، تقریباً یک دقیقه گذشت و من هم سوار شدم. دکمه ی طبقه ی چهارم را زدم و هم زمان تلفنم را از داخل کیفم درآوردم تا به سینا زنگ بزنم و بپرسم که کی به خانه می آید. با شنیدن صدای زن که پشت سر هم تکرار می کرد «تلفن مشترک مورد نظر خاموش می باشد». کلافه تلفنم را دوباره به داخل کیف برگرداندم. در آسانسور را باز کردم و وارد راهرو شدم.
و در واحد را باز کردم. حتی یک لامپ هم روشن نبود و باعث شده بود که خانه در تاریکی مطلق فرو رود. کفشم را داخل جاکفشی گذاشتم. در واحد را بستم و کورمال کورمال به سمت جلو رفتم تا اول از همه، یک لامپ روشن کنم. قبل از اینکه دستم به سمت پریز برق برود، نور شمع هایی که بر روی زمین و میز چیده شده بودند، چشمانم را گرفت. متعجب به سمت میز عسلی در وسط هال قرار داشت رفتم. سرم را که بالا آوردم، هاله ای از چهره ی سینا را در تاریکی تشخیص دادم.
با تعجب دوباره نگاهم را به میز دادم. روی میز، پر از شمع های کوچک و بزرگ روشنی بود که به زیبایی چیده شده بودند. همراه یک جعبه ی کادو هم روی میز قرار داشتند. با دیدن شمع بیست و نه روی کیک، تازه یادم افتاد که امروز پنجم دی ماه و تولد من تنها یک کلمه از لبم خارج شد: _سينا! _تولدت مبارک هدیه ی زندگی من. پالتو و کیفی که دستم بود را همان جا رها کردم و به سمت سینا شتافتم. همان طور که او را بغل می کردم، با شوق و ذوق گفتم: _وای سینا مرسى…