دانلود کتاب پاییز هزار رنگ از شیرین عمرانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان از یک روز در دانشگاه شروع میشود، که سوگند هدایتی دچار حمله میگرنی میشود و به دلیل همراه نبودن داروه هایش و شیطنت همکلاسی ها مجبور به ترک کلاس و رفتن به منزل میشود، از آنجایی که قادر به رانندگی نیست دوستش لاله از (روزبه قائمی) درخواست میکند تا آن ها را به منزل برساند …
آهنگ لب کارون با صدای بلندی در حال پخش شدن و من توی مینی بوس قرمز رنگی نشستم که معلوم نیست بچه ها چه زمانی کرایه اش کردن. سهیل به همراه فربد و جلال وسط اون یک وجب جایی که راهرو محسوب میشه در حال انجام دادن حرکات مسخره ای هستن که مطمئنا نمیشه اسمش رو رقص گذاشت. عده ای دیگه از بچه هام در حال سلفی گرفتن هستن تا با گذاشتنش داخل گروه هنر دل خودشون و خنک کنن و استاد رو حرص بدن. سوز و سرمایی
که از پشت سرم احساس میکنم باعث میشه تا روی صندلی نیم خیز بشم و به صندلی های ردیف عقبی نگاه کنم. سمیرا در حالیکه تا نیم تنه از پنجره آویزون شده با هیجان دستش رو تکون میده. کنجکاو بیشتر خم میشم و ماشین کامیار رو میبینم که چسبیده به مینیبوس در حرکته، خندهام میگیره و امان از سمیرا میخوام سرم رو برگردونم که متوجه نیم رخ نصفه و نیمه آدمی میشم که کنار کامیار نشسته… ماشین که ویراژ میره نمیتونم صورتش رو کامل ببینم و توی جام
صاف میشینم. سرعت مینیبوس کم میشه و راننده باصدای بلندی میگه بشین روی صندلیت دختر میفتی کار دستمون میدی. سمیرا پنجره کشویی رو میبنده و با ادا اطوار مختص به خودش میگه. -مشتی شما پولت و بگیر چکار به من داری. راننده که مرد میانسالیه ضبط و خاموش میکنه که صدای اعتراض بچه ها بلند میشه ببینم این مگس مشکیه که دنبالمون راه افتاده با شماست؟… سمیرا با بدجنسی میخنده و سرش رو تکون میده: آفرین آقا صفدر گل گفتی همش بهش میگم …