دانلود کتاب قلمرو رز از حدیث افشارمهر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قلمرو رز، قلمرو تاریکی، قلمرویی که من درون اون گیر کردم. مرد بی احساس و بی رحمی که توی دنیای تاریک خودش غرقه. و من، لیلی رز! دختر یتیمی که به اشتباه سوار پرواز ویآیپی شدم که اون مافیا رزرو کرده بود. و چی میشه اگه شاهد قتلی باشم، که نباید باشم؟ حالا من اسیر و گریبان یه مافیایی شدم که کل کشور از اون میترسن و میخوان ترورش کنن …
لانهی کبوتر خالی اما چهار تخم در آن رها شده باقی مانده بود. مجبور بودم فعلا برای رفع گرسنگی و خوردن صبحانه از این چهار تخم استفاده میکردم با یک دست تخم ها را به دستم فشردم و با دستی دیگر سعی کردم از درخت پایین بیایم.با یک دست پایین آمدن از این درخت بلند خیلی سخت بود. _گوشیها رو اون جا قایم میکنی کلاغ سیاه؟ با شنیدن صدای آرکان هول زده شدم و سر خوردم. دستم و پاهایم را بیش تر دور درخت پیچاندم. چشمانم را محکم بستم و زیر
لب گفتم: بر خر مگس معرکه لعنت. _با تو دارم حرف میزنم. چشمانم را باز کردم اخم هایم را در هم کشیدم سرم را کج کردم تا ببینمش. در همان حالت سخت و طاقت فرسا گفتم: چته؟ چی میگی؟ شاخه زیر پایم شکست و دستم رها شد. با ترس جیغی کشیدم در زمین و هوا معلق شدم. اگر میافتادم از چند ناحیه میشکستم. چشمانم را محکم بستم اما مشتم را باز نکردم. هر لحظه منتظر بودم درد شدید را احساس کنم اما فقط فکم به جای محکمی ضربه خورد. چشمانم را با درد
باز کردم و خودم را در دستان آرکا دیدم. لبانش را روی هم فشرد و گفت: کودن. روی پیراهن مشکی اش مایع سفید رنگی پخش شده بود. دهانم باز ماند. مشتم را باز کردم از چهار تخم مرغ فقط یکی از آن ها سالم مانده بود با ترکهای ریز یکهو دستهایش را باز کردو زمین افتادم. دستم را به سرم گرفتم و جیغ زدم: چه مرگته تو؟ با حالت چندشی به لباسش نگاه کرد و گفت: ببین چه گندی زدی به هیکل من. زیر لب گفتم: خوبت کردم. _چی گفتی؟ از عصبانیت شدیدش …