دانلود کتاب جوانه از مهسا رمضانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جوانه و امیرحسام بعد از هفت سال از هم جدا میشوند، این درحالی است که امیرحسام دوست ندارد او را طلاق بدهد. حضور گاه و بیگاه امیرحسام در اطراف جوانه، سختگیری های برادرها بعد از طلاق، باعث میشود که او به پیشنهاد دوستش، تهران را برای مدتی ترک کند. این در حالی است که امیرحسام سایه به سایه به دنبال اوست و شهری که جوانه انتخاب کرده است، گذشتهها را توی صورتش خواهد کوبید!
ساعات اولیه روز را سعی کردم با پذیرایی از سیمین و بازگو کردن خاطرات کودکی، دقایقی ماندگار در ذهنش به جا بگذارم. برای ادای احترام و مطابق وظیفه، به همراه سیمین برای عرض تسلیت به مسجدی که مراسم عزاداری دختر عامر در آنجا برگزار میشد رفتیم. عامر با شانه های افتاده و چهره ای که رنج و عذاب وجدان در آن موج میزد، دم در مسجد ایستاده بود و به مهمانان مرد خوشامد میگفت. چشم در چشم معلمم شدم رنگ چشمانش بی فروغ شده بود.
زن عامر بی حال در گوشه ای از مسجد شیون میکرد و رنگ و رو باخته بود همه جا شیون بود و زاری سیمین چشم از زن عامر و دخترانش برنمی داشت و چون قصه زندگی و گذشته ام را برایش تعریف کرده بودم مرتباً زیر گوشم میگفت: فکر نمیکردم یه زن تا این حد بیچاره و درمونده باشه. اون از ازدواجش و اینم که آخر عمری داغدار پاره جیگرش شد. ولی فکر کنم کلاً این زن ناخوش احواله رنگ و روش خیلی داغونه و مرتباً قرص زیر زبونش میذارن به تنها چیزی که در
آن لحظه فکر نمیکردم رنگ و روی زن عامر بود. فقط ذهنم پر شده بود با این سؤال که این مردم تا کی باید تاوان رسم و رسومی که ریشه در جهالت دارد بدهند افکارم پر و پیچ شده و سرم را به درد آورده بود یکی از کتاب های قرآن در مسجد را برداشتم تا با خواندن آیات آن به خودم آرامشی بدهم و برای روح دختر جوان مرگ عامر هم دعایی کرده باشم بعد از خواندن سوره الرحمن و نوشیدن قهوه ای که تلخی اش به تلخی مرگ دختر جوان عامر بود، از مسجد خارج شدیم …