دانلود کتاب گیسو کمند از نگین حبیبی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کمند دختری از باند عتیقه کالفرنیا ماموریت میگیره وارد باند عتیقه تهران بشه و توجه و علاقه رییس باند ”دان” رو جذب کنه.. اما این فرد بویی از احساس نبرده و برای کمند که اولین ماموریت و معمولا سوتی میده کار خیلی سختیه.. در این بین هم مشکلاتی برای پیش میاد و ماجراهای جالبی براش اتفاق میوفته.
یه ساعتی بود که توی کلانتری بودیم… پلیسا ازمون می خواستن بگیم توی اتاق چی شده.. دان که میگفت من گیج بودم چیزی یادم نیست… ولی میدونم کاری نکردم… و اما من! يه فرصت گیر اومده بود دانو بکشم طرف خودم مگه میشد ولش کنم؟ الکی با گریه گفتم: آسیب جسمی ندیدم… ولی روحی چرا! بالاخره توی بد وضعی گرفته بودن مارو… یکم چرت و پرت سرهم کردم… یه دروغایی گفتم تو عمرم
نگفته بودم رو این نکته تاکید داشتم آسیب جسمی ندیدم. پزشک قانونی هم رفتم… وقتی مطمئن شدن دوباره برگشتیم کلانتری… ولی میگفتم با احساستم توی اتاق بازی کرده و از این چرت و پرتا… بالاخره از اتاق بیرون اومدم… دان روی صندلی نشسته بود دست به سینه… صدرا و کسری با عجله اومدن توی کلانتری… وای خدا… الان قیافه صدرا دیدنیه! رسیدن بهمون.. چندتا دختر و پسر دیگه ام بودن.. نزدیکشون
شدم… صدرا با ناباوری گفت: اینا چی میگن دانیال؟ اولین بار بود اسمشو کامل صدا میزد… دان دستشو عصبی توی موهاش فرو برد و گفت: -من چه میدونم.. اه.. صدرا-میگن اونجا… دان حرفشو قطع کردو گفت: آره! همه شو شنیدم… کمند که گیج نبود… میگه همچین چیزی شده! کسری زد زیر خنده… صدرا با عصبانیت گفت: میخندی؟! خنده داره؟ کسری-آخه… باورش سخته… صدرا با خشم برگشت سمتم…