دانلود کتاب دشمن عزیز از کریستن کالیهان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دلیله بیکر و میکن سینت از هم متنفر بودن. میکن زیبا بود اما دلیله اینو می دونست که اون برخلاف اسمش خود شیطانه. این که اون با خواهر کمی شرور دلیله یعنی سامانتا قرار گذاشته بود هم چیز عجیبی نبود. وقتی اون دوتا از هم جدا شدن رویای دلیله به حقیقت پیوست: اون دیگه مجبور نبود میکن رو ببینه. تا این که ده سال بعد تو یک روز عادی دشمن قدیمی دلیله بهش تکست میده…
تازه سرشبه و اگه یه ماه پیش بود من الان توی یه بار نشسته بودم و با ادمایی که به زور میشناختمشون دوره شده بودم و اجازه میدادم سر و صداشون من رو ببره توی یه آرامش بدون فکر کردن. از انرژی همه کس و همه چیز لذت میبردم همزمان که ازشون جدا بودم. یه زندگی کامل نبود اما برای من کافی بود. کافی برای اینکه به چیزایی که تو گذشته جا مونده فکر نکنم. حالا تنها کاری که میخوام بکنم اینه که
مسکن مصرف کنم بخزم تو جام. آروم آروم به طرف در اتاق دلیله میرم خونه اونقدر ساکته که به راحتی صدای تلویزیون رو میشنوم اون داره سریال About a Boy رو نگاه میکنه. یاد یه خاطره میفتم خاطره ای که مثل یه نورافکن قوی و دردناکه. ما تو خونه اونا بودیم و روی مبل بزرگ قهوه ایشون نشسته بودیم و همین فیلم رو تماشا میکردیم. دلیله چهارده سالش بود. گونه های تپلی داشت و موهاشو بافت ضخیم
کرده بود که روی شونه هاش مثل دست های مار افتاده بودن اون گوشه مبل خودشو مچاله کرده بود در حالی که من و سم به همدیگه چسبیده بودیم. طبق معمول سم روی شونه من تکیه داده بود و اونقدر این کار رو ادامه داده بود تا اون سمت شونهم خواب رفت. من داشتم تلاش میکردم از دستش خلاص شم که اون باز شونه استخوونیش رو همونجایی که میدونست بیشتر دردم میگیره فرو می کرد. هیو گرنت تیکه ای انداخت که …