دانلود کتاب مردی که شناخته نشد از زهرا راستگو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عشقی یه طرفه و ممنوعه که بدجور دختر داستان رو اسیر کرده. سموئیل پسر یهودی و خاص و مرموزی که فاطمه به شدت عاشقش میشه! جلوی چشم های فاطمه اتفاقات خاصی بین سموئیل و دخترخاله ش می افته که حسابی فاطمه رو عصبی می کنه تا اینکه….
فاطمه روی فرش فانتزی کف اتاقش دراز کشیده و با خودش حرف می زند: “خدایا یعنی فردا چی میشه؟ اینقدر از این پهلو به آن پهلو می چرخد که عاقبت خسته شده، دلشوره رهایش نمی کند دهانش از شدت استرس خشک شده است. صدای گنگ و دوری از اذان به گوشش می رسد نگاهش از پرده های سفید رنگ به تاریکی پشت پنجره در رفت و آمد است، بلند شده و
پرده را مشت کرده و پشت پنجره می ایستد نور نارنجی تیر چراغ برق روی صورت و چشمانش می افتد. ناخن شستش را میان دندان گرفته و از یادآوری پیام هایی که امشب با سموئیل ردو بدل کرده اند گونه هایش داغ می شود.کلافه از عطشی که دست از سرش برنمی دارد پرده را رها کرده و بعد از چند لحظه پلک میزند و چشمانش از بی تحرکی چند ثانیه ای می سوزند.
شلوارک کوتاهش را بالا کشیده و آرام از پله ها پایین می رود تا کسی از خواب بیدار نشود لیوان آب را پر کرده و به کابینت تکیه می دهد و یک نفس سر می کشد همین که لیوان را روی سینک می گذارد یکدفعه تمام بدنش یخ می زند. _السلام عليكم و رحمته الله… محمد سرش را آرام به چپ و راست تکان داده و فاطمه بی حرکت بین دو حال ترس و خجالت به او زل می زند….