دانلود کتاب بوم خیس از هدیه ق با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در نیمه های شب، پادشاه هراسان از خواب می پرد و توی یک ثانیه متوجه می شود که پسرش که بر علیه او شورش کرده بود، اینجاست… برای قتل او و دخترانش! پس بدون هیچ مکثی سازدهنی اژدها را برمی دارد، اما فقط موفق به فرار کردن با یک دخترش می شود. دست دخترش را می گیرد و به جهان موازی فرار می کند… حال سال های سال از اون اتفاق می گذرد و دختر پادشاه برگشته است. برای خلاص کردن دنیایش از شر برادرش!
آروم از کنار اتاق مامان و بابا رد شدم. صدای زمزمه مامان، کنجکاوم کرد و حس کنجکاوی ام رو به سمت اتاق مامان و بابا کشوند. آروم به در اتاق نزدیک شدم و مامان رو دید زدم. کاغذی توی دستش بود و زیر لب می گفت: نه آرمین. اصلا اینو ازم نخواه که این رو به برکه بدم، میفهمی؟ نمیتونم اینو بهش بدم. با تعجب به مامان نگاه کردم. مامان کاغذ رو توی جعبه کوچیکی گذاشت و توی کشو گذاشت. از در فاصله گرفتم، سپس با قدم های سریع و آروم دور شدم.
مامان از اتاق بیرون اومد و با دیدن من، لبخند پهنی زد: سلام، صبح بخیر. چقدر زود بیدار شدی. سرم رو تکون دادم و با حالت نمایشی گفتم: صبح شمام بخیر. مامان لباس های بیرونی رو پوشید و گفت: من میرم. مراقب خودت باش. دستم رو براش تکون دادم و سریع به اتاق رفتم. در کشو رو باز کردم و زیر و روش کردم. با دیدن جعبه، سریع درش رو باز کردم و با نامه ای از طرف بابا مواجه شدم. دست خطش روی کاغذ خودنمایی می کرد،
خوب می دونستم که این از طرف باباست. دست خطش رو خوب می شناختم. “سلام دخترم، احتمالا اون لحظه که این رو داری میخونی من توی این جهان نباشم، چون حتما اگه بودم این نامه دستت نبود. اما از این مطمئنم که تو الان ۲۰ ساله ای، نمیتونم تصور کنم که دخترم یه روزی ۲۰ ساله باشه. چون تو همین الان داری روبروم چهاردست و پا راه میری. مطمئنم به اندازه کافی عاقل شدی که متوجه چیز هایی که تورو متفاوت میکنه بشی…