دانلود کتاب چوب خط اوهام از نرگس عبدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تو یه خونوادۀ سنتی باشی، تو نامزدی حامله شی، بعد تازه طرف هم بذاره و بره. خیلی حرفهآ. کی میخواد جواب داداشی که رگ غیرتش باد کرده رو بده؟ بد باهام بازی کرد. میتونست ادامه نده، اما تا حامله کردن من پیش رفت و این شروع ماجرای ماست…
فریادم یاسر را از اتاق خواب بیرون می کشد. همان طور که گیج خواب است، با دهان باز زل زده به من. – چی شده؟ لکه بزرگ زرد روی فرش را نشانش می دهم. – یه هفته از خریدش گذشته، ببین به چه روزی انداختش. محیا دست به سینه، با اخم های در هم نگاهم می کند. – از دستم افتاد. – قوری دست تو چیکار میکنه؟ اگه دستت: می سوخت چی؟ بی اعتنا به من میخواهد به طرف پدرش برود؛ خم می شوم و شانه اش را می گیرم. – خوبه دیگه،
یه الف بچه محلم هم نمیذاره. پایش را روی لکه چای قرار میدهد و با چرخاندن آن، باعث پاشیده شدن چای به اطراف می گردد! این چند وقته مدام اعصابم را به هم ریخته و مدارا کرده ام؛ بیش از اینش در توانم نیست. کشیده ای به پشتش میزنم. حرصم نمی خوابد. قبل از اینکه دومی را به پشتش بخوابانم، یاسر دیوار می شود بین ما. – بچه رو چرا میزنی ؟ – خراب کاری هاش دیگه تمومی نداره؛ جون به لبم کرده. -فدای سرش. گیرم اصلا کل فرش
رو آتیش بزنه ، تو حق نداری دست روش بلند کنی ! با همین کارهایش،با همین ادا و محبت افراطی اش،گند زده است به تربیت من. -جواب که بهش نمیدی، حداقل توکار من دخالت نکن. -زهرا بار آخرت بود دست روش بلند کردیا! معلوم نیست فردا روزی میخواد گیر چه کفتاری بیفته، تا وقتی تو خونه منه نمیذارم خم به ابروش بیاد ! پیشانی ام را می فشارم. – . پس من چی؟ من آدم نیستم؟ اون دخترته، منم زنتم. خستگي من واست مهم نیست؟