دانلود کتاب به سبک من از مریم میرمظفری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عالیه اعتباری دختری معمولی از یک خانواده معمولی بود… تا اینکه مدرسهش عوض میشه و زنجیرهی زندگیش با پاره شدن زنجیر یک دوچرخه، از نظم خارج میشه… دوچرخهای که برای علیرضا امجد بود! عشقِ عالیه چهارده ساله و علیرضای بیست ساله رو، بزرگسالی به نفرت تبدیل میکنه؛ وقتی که پای علیرضا رو سمت خطا و خیانت میکشونه و دل عالیه رو میرنجونه… حالا عالیه بیست و پنج سالشه، تمام گذشته و حتی درسش رو…
راه رفتن تو هوای بهار رو دوست دارم.. کلا بهار همه چیزش خوبه، بجز خواب آور بودنش! نفس عمیقی کشیدم و عطر یاس های تازه شکفته و رو کشیدم تو… و یاد حرف نسترن افتادم … از دوران راهنمایی دوست شدیم و تو این دوازده سال، انقدری منو بلده که بدونه دقیقاً چجوری میتونه ذهن منو درگیر کنه و بهم بریزه، و همیشه هم موفقه!… مثل همین الآن… مثل یادآوری علی، در حالی که قرار بود حرفی درباره ش نباشه… ! به دفتر رسیدم و زنگ زدم…
سریع باز شد و بالا رفتم.. هن هن کنان رسیدم به دفتر و در جواب نیش باز امين، ” زهرمار ” کشیده ای نثارش کردم. _بجای اینکه یه لیوان آب دستم بدی، میخندی مسخره؟ وارد شدم و درو بستم. نشستم روی مبل و خودمو باد زدم: با این دفترت… طبقه چهارم، بدون آسانسور!… والله راسته که میگن ” کور نره بازار، بازار می گنده “! هرهر خندید و آب آورد برام: _دیگه جایی که هم منطقه شو بخوام و هم بودجه م برسه، همین بود اونموقع!…
شما ببخشید به بزرگی خودتون! اداشو درآوردم… _اگه نبخشم، چیکار کنم؟… نمیدونم حکمت خدا چیه ک منو انقدر بخشنده آفریده؟! حرصی و با چشم های باریک شده نگاهم می کرد: _والا زندایی خوب مونده با وجود تو… دق میدی انقدر بچه پررویی!… پاشو… پاشو برو سرجات تا بقیه نیومدن. روسریمو مرتب کردم و درحالیکه میرفتم طرف اتاق دخترا، نق زدم: -هیچکس نیومده هنوز، ولی فقط منه بدبختم چشم بازنکرده باید پیام تهدید به اخراج بخونم…