دانلود کتاب جنایت ناتمام از هلن مک کلوی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان با تعقیب مردی آغاز میشود که در جیب خود جواهری بسیار قیمتی دارد. او این عتیقه 20 میلیون دلاری را در غرفه جواهرهای بدلی فروشگاهی بزرگ میگذارد تا روز دیگر بدون دغدغه آن را با قیمت حراج 20 سنت خریداری کند. اما این مرد به محض خروج از فروشگاه با حمله ناگهانی مردی مواجه میشود؛ سپس با اتومبیلی برخورد میکند و بلافاصله جان میسپارد. در همین هنگام دختری به نام “سارا “جواهر مورد نظر را به پیشنهاد دوستش “گری “به 20 سنت میخرد و در پی آن…
ساعت از پنج گذشته بود که او از کتابخانه خارج شد، دختری کوچک اندام و خوش برخورد با گیسوان قهوه ای روشن که هم رنگ پیراهنش بود و چشم های قهوه ای تیره که هم رنگ شال پوست خرگوشی بود که دور کردنش پیچیده بود. یک ماشین تحریر کوچک را با خود حمل می کرد. کارتی روی دسته آن آویزان بود که رویش نوشته بود: «این ماشین تحریر متعلق به دوشیزه «سارا داکر» است و نشانی خانه اش را در خیابان پنجاه و دو ذکر کرده بود. او عينكي ذره بینی هم بر چشم داشت.
پایین راه پله ورودی کتابخانه، میان دو مجسمه شیرسنگی، لحظه ای ایستاد و به سه آسمانخراش رو به رویش، در انتهای خیابان چهل و یک نگاهی انداخت. آسمان پشت سر آنها با گردو غبار و دود خاکستری روشن، تقریباً سفید رنگ می نمود. تکه های ابر خاکستری پررنگ تر، ایـن جـا و آن جـا دیـده می شد و یک نواختی آسمان را به هم می زد. آسمان مانند دریاچه ای ساکن و بدون موج، آخرین اشعه های نور روز را منعکس می کرد. در هوای خنک عصر، نفس عمیقی کشید و از راه
پله به طرف خیابان پنجم به راه افتاد و به سمت جنوب پیچید، به خیابان سی و نهم رسید و از آن عبور کرد و وارد فروشگاه «ارزان قیمت» شد. در حال عبور از فروشگاه به سوی درب فرعی آن بود که تلالؤ گردنبندها و جواهرات بدلی شیشه ای، نظرش را جلب کرد. گردنبند شیشه سبز چهارگوشی که زیر پرتو نورافکن های سقف فروشگاه تقریبا مانند زمرد می درخشید، ولی تراش بدشکل و زنجیرهای آب طلایش نظر او را برگرداند. چند لحظه ای مرواریدهای بدلی را تماشا کرد…