دانلود کتاب نیلوفرانه از عطیه.س با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دکتر عماد فتحی پزشک مورد تایید از طرف دانشگاه به عنوان استاد جایگزین انتخاب شده است هیچ کدام از نزدیکان او از گذشتهاش و ماجراهایی که از سر گذرانده خبر ندارد در این بین خواسته و ناخواسته وارد مشکلات زندگی نیلوفر و نامزدش میشود و اینگونه نیلوفرانه رقم می خورد…
تو فکر بود و بی هوا راه می رفت ساعت پیش با دکتر فتحی کلاس
داشت ولی دیر رسیده بود و در نتیجه به کلاس نرفته بود. این روزها
حواس پرت شده بود به کلاس هایش یا دیر می رسید یا نمی رسید امروز هم از همان روزها بود و اولین کلاس با فتحی را از دست داد در
همین فکر ها بود که ناگهان محکم با جسمی برخورد کرد کتاب ها و
جزوه های در دستش روی زمین ولو شد اخمی کرد و سرش را بالا
آورد تا ببیند به چی خورده است با تعجب دید که دکتر فتحی با
لبخندی کج جلویش ایستاده است سلام زیر لبی گفت و روی زمین زانو زد تا کتاب هایش را جمع کند فتحی هم دولا شد گفت: ببخشید تقصیر من بود. دستش را پشت سرش کشید و خنده ای آرام کرد و گفت: اولین جلسه کلاسم دیر رسیدم تو فکر بودم چی جواب بدم. نیلوفر با دهان باز نگاهش کرد: یعنی غیبت نخوردم؟_شما با من کلاس داشتین؟ نیلوفر سرش را به پایین تکان داد عماد با شیطنت گفت: چرا غیبت رو که میزنم. نیلوفر با التماس نگاهش کرد عماد بلند زیر خنده زد: آخه
دختر خوب من خودم غیبت خوردم چطوری برای کلاسی که خودم نرفتم حضور غیاب بزنم. نیلوفر حرص می خورد از آنکه مورد بازیچه قرار گرفته بود با عصبانیت جزوه هایش را جمع کرد عماد چند برگه را به دستش داد کتابی را از روی زمین برداشت کتاب قطوری بود و بر اثر ضربه از وسط دو تا شده بود شب قبل هم باران زده بود و زمین نم دار بود و به چند تا از صفحات کتاب و چند تا از جزوه هایش آسیب جدی خورده بود: من میتونم تو نوشتن این جزوه هات که خراب شده کمکت کنم جبران حواس پرتیم…