دانلود رمان عشق تو پس کوچههای تعصب از شهلا خودی زاده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری پر شر و شور در اوج سن بلوغ، دختری که هنوز معنی عشق را به خوبی درک نمی کند! داستان سرگذشت دختریه به اسم بارانا؛ دختری که توو سن کم عاشق پسرعمو شه؛ کسری که دیوانه ی باراناست. اما عشقش مخلوط با یه سری تعصبه و همین به مرور باعث کلافگی بارانا می شه و دل زدگیش از این عشق….
بارانا؛ بالاخره روز کنکور کم کم از راه رسید… فردا روز موعود بود… حس می کردم همه چیز را فراموش کرده ام… مغزم خالیه خالی بود. کسری مرخصی گرفته و به خانه آمده بود… گفته بود دیگر درس نخوانم… می گفت از یک روز مانده به امتحان، درس را تعطیل کنم… اما استرس و نگرانی دیوانه ام کرده بود… مگر می شد بی خیال شد؟ قلبم آرام نمی گرفت… حالت تهوع و دلشوره هم که بیچاره ام کرده بود…
فردا روز سرنوشت سازی بود… -بارانا… خانم خانما… دِ بیا بیرون دیگه… گیر افتاده بودم… بار دیگر عق زدم و گفتم: -کسری دارم میمیرم… بیا بیرون ببینم چرا این طوری می کنی؟ -تمام دل و روده ام داره به هم می پیچه… من چه جوری برم فردا امتحان بدم… صدای خنده ی بلند ساره از پشت در شنیده شد… کسری تشر زد: – واسه چی می خندی؟ نمی بینی حالش بده؟ خنده ی ساره در جا قطع شد…
صدای مظلوم ساره آمد: -خب ببخشید… حالا شما هم کنکور می دی دیگه؟ – برای من زیاد مهم نیست… -اون موقع ایشالا شما رو هم می بینیم… خنده ام گرفته بود… با پشت دست لبم را پاک کردم… حالا که کسری آمده بود کمی احساس آرامش می کردم… عجیب این که با شنیدن صدایش دل و روده ام نیز از تکاپو افتاده بود… مشتی دیگر آب به صورتم زدم و از دستشویی بیرون آمدم… کسری پشت در ایستاده و لبخند بر لبانش بود…