دانلود رمان زندگی زناشوئی از نیلوفر قائمی فر با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نورسا دختر جوانی هست که بنا بر دلایلی در سن کودکی به عقد پسر عموی جوون خود درمیاد و مسئول و ولی تام نورسا ،آریان میشه آریان از نورسا مثل خواهر کوچکتر خودش مراقبت میکنه تا اینکه به مرور عاشق نورسای تازه نوجوان شده، میشه و این عشق آغازی فصلی جدید و هیجان انگیز و غیر قابل پیش بینی برای هر یک از این دو نفر در دو وادی جداگانه ،بود تا اینکه نورسا…
از جا بلند شدم و به طرف سرویس رفتم، تا خودمو توی آینه دیدم انگار یکی شیشه بغضو تو گلوم شکوند، جلوی دهنمو گرفتمو گریه کردم، به خودم می گفتم برای چی گریه می کنی ؟ از بی کسیم گریه می کنم که هر طرف برم آخر باید به آریان برگردم، به خاطر دلم که دوسش داره گریه می کنم به خاطر سرنوشت ناخوشی که داشتم، غرور جریحه دار شدم،اینکه حاضر نیست اونو از دلش بیرون کنه مگه بیام ان شاء ا… موفق به طرد عشق می کنه، با من به عنوان یه عشق جایگزین رفتار می کنه.
من می خوام که فقط من باشم، حسادت می کنم به اینکه کسی جز من تو دل ش چون… چون… چون جز اون کسی تو دل من نیست،می خوام برگردم خونه امون، همین که بدونم اونجاست همین که هر دو زیر سقفیم بهم حس امنیت و آرامش میده، برای یه زن حس امنیت از عشق بالاتره، ازش جدا بشم خودمو از بین می برم، باز خیالش،باز چشم به راهی و انتظار، باز تجسم لحظه هایی که هیچ وقت باهاش نداشتم… کف زمین روشویی که موکت پهن بود، چُنباتمه زدم و چنگمو توی موهام فرو بردم…
سرم داغ کرده بود، به خاطر اینکه دوسش دارم، هویت خودمو از دست نباید بدم، نباید غرورمو بذارم کنار “منّ ” با غرور هویت من شدم حالا به خاطر احساسات قلبم نمی تونم من بودنمو بشکونم اگر آریان ونوسو هیچ وقت بیرون نکنه از قلبش و افکار و احساسش، “منّ ” داغون میشم چون اون موقع نه غرور دارم نه هویت. بلند شدم صورتمو شستم و از دستشویی بیرون اومدم،آریو و مهنواز جلوی در اتاقشون داشتن حرف می زدند، تا مهنواز منو دید گفت: -گریه کردی ؟ -نه این آرایشم و شستم رفته تو چشمم…