دانلود رمان ترکم نکن از پارمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که به جرم قتل داخل زندان افتاده و بخاطر نجات خودش از زندان مجبور میشه با پدر مقتول…
با دستانی لرزان کمربند پالتوی قرمزم را محکم تر بستم. با استرسی که ناخوداگاه به دستم زده بود و لرزش نامحسوسی را در آن جاری کرده بود زنگ در خانه پدری ام را فشردم. با ترس به پشت سرم نگاه کردم. ارسلان درون ماشین بود و با اخم داشت مرا نگاه می کرد. با آن اخمش استرس درونم را تشدید می کرد. قلبم به تکاپو افتاده بود. احساس می کردم قندم افتاده است، و اگر یک دقیقه دیرتر در را باز می کردند بی شک از هوش می رفتم.
در باز شد، و مامان به سرعت جلویم حاضر شد. با دیدنم دستانش را از هم باز کرد و مرا به آغوش گرمش مهمان کرد. تمام آن لحظه را عطر و گرمای مادرم را با جان دل استشمام می کردم، و آن لحظه و ارامشش را خواستار ابدی شدم. صدای پر از بغض مادرم بلند شد: _دختر گلم… دختر قشنگم… نمیدونی این دو روز چی بهمون گذشت. چرا اینقد بی فکری ها؟ چرا؟ مرا از آغوشش بیرون آورد، و دوباره نگاهی به من انداخت.
سعی کرد لبخندی به لب بیاورد ولی بغضش که هر لحظه بیشتر می شد آن اجازه را به او نمی داد: _آب زیر پوستت رفته عزیزم… تو این مدت که نزدتت؟ زدتت؟ اون نامروت زدتت آره؟ اشک هایش از زمانی که اولین کلمه اش را گفت سرازیر شدند. با اشک این حرف ها را می زد. دستم را روی شانه اش گذاشتم. با لبخندی دلگرم کنند گفتم: _مامان قشنگم گریه چرا آخه؟ حالم خوب خوبه. مگه جرات داره بزنتم!…