دانلود رمان لمس رویای تو از آیدا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
صبح شنبه بود نم نم بارون میزد رو شیشه ی پنجره با صدای مامانم که هی زیر لب خاندان عمه بزرگوارم رو مورد عنایت قرار می داد به زور از خواب بیدارشدم
نمی دونم چه حکمتیه که همه روزای هفته خوبن ولی این شنبه ی تخس این شکلیه بزور خودمو جمع و جور کردم که به سمت دانشگاه برم ترم ششم بودم وهنوز تربیت بدنی رو بر نداشته بودم وقتی رسیدم به سوله دانشگاه خیلی دیر شده بودآماده شدم و رفتم تو سالن چطرم رو میبستم استاد جوری تو چشام نگاه می کرد انگار من مسئول پاره شدن برجام و گرونی دلار بودم…
بلاخره روز دیدارمون فرا رسید روز جمعه بود که قرارشد بیاد شب قبلش که بهه هم دیگه تکست دادیم آدرس و اینا رو بهش دادم هرچقدر هم که اصرار می کردم که میام دنبالت قبول نمی کرد من و مامانم خونه بودیم به مامانم گفتم که دوستم قراره بیاد صبحش خیلی زود از خواب بیدار شدم چقدر استرس داشتم انگار اولین باره که می خوام ببینمش هرچی لباس داشتم گذاشتم رو تخت بهشون نگاه می کردم که چی بپوشم آخر سر با یه شلوار اسلش و یه تیشرت. بسنده کردم.
تیپم تام بوی شده بود خودم رو جلو آینه می دیدم کیف می کردم “بله بله درسته اعتماد بنفسم یکم زیادیه” ⊙_◎ مامانم تو آشپزخونه که مشغول شستن ظرف بود می گفت: حالا که دوستت میاد نذار واسه نهار بره یه چیزیم واسه نهار درست کن زشته … من درست کنم ؟؟؟پس تو چی مامان جون؟؟ بعد با این حالت که خودم رو لوس کنم براش، رفتم از پشت بغلش کردم گفتم: مامااااان… مامااااان جونم ؟؟؟؟ گفت چیه زهرمار ولم کن منم بغلش کرده بودم گفتم ..مامااان میشه قرمه بذاری بخاطرآیدااا گفت: نچ نچ نچ …
عجب پر رویی !!دیگه چی می خوای؟ گفتم فقط همین یکی..دیگه قول میدم دخترخوبی باشم خندید و گفت باشه … ولی دوست توعه تو باید ازش پذیرایی کنی نه من… وقتی دوستای من میاد تو ازشون پذیرایی می کنی؟ اینقدر بهشون لطف داری وقتی میان کل روز رو میری تو اتاقت گفتم: خب اخه مامان ناز و خوشگل من میگم که شماها راحت باشین ..یه وقت مزاحم نباشم همین… نزدیک ساعت یازده بود دل تو دلم نبود که گوشیم زنگ خورد ملیسا بود جلوی در بود نمی دونست کدوم طبقه است گفتم وایسا…