دانلود رمان عروس سیزده ساله من از مهتاب بانو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که به عنوان خون بس به اجبار زن پسر ارباب میشه که بیمار است ولی…..
یعنی اوین حالا دیگه شوهر من بود! مثل پدر که شوهر مادر بود؟ یادم می آد وقتی مادرم از درد زانو شب ها بی خواب میشد پدر براش از روغن های دست ساز خودش می مالید نمی دونم واقعا اون روغنا شفا بخش بود یا نه ولی مادر به محض اینکه پدرم زانوش رو چرب می کرد یه لبخند رو لباش می نشوند و رو به پدر می گفت: محمدعلی دردم ساکت شد… خدا خیرت بده مرد… خدا سایه ات رو از سرم کم نکنه و همیشه بعد از اون لبخند پدر پشت بند این حرف مادر بود.
و بوسه ای که روی پیشونی مادر می نشوند. مادر جلوی ما عین لبو سرخ می شد و سر به زیر. با اینکه سن و سالی نداشتم ولی به محبت بین اون ها غبطه می خوردم و گاهی توی رویاهام خودمو کنار امیر حسین تجسم می کردم که داره زانوهامو چرب می کنه و به روم لبخند می زنه من عاشق امیر حسین بودم و اون توی تموم رویاهای من حضور داشت خدایا یعنی امیرحسین هم. منو به همین اندازه دوست داره ؟؟ بارها و بارها بهم گفته بود رویسا وقتی بزرگ بشی باهات عروسی می کنم و تا ابد مال من میشی.
با این که کوچیک بودم ولی از حرفای امیر حسین خجالت می کشیدم و سر به زیر فقط گوش می دادم و زیر زیرکی می خندیدم. حسی توی وجودم بود که می گفت یه چیزی یه روزی من و اون رو از هم جدا می کنه و ما قرار نیست مال هم بشیم با اینکه عمو حیدر همیشه خدا لپ هام رو می کشید و رو به پدرم می گفت: محمد علی این دخترچشم سیاه پیرهن گلی آخرش عروس خودم میشه حالا ببین کی گفتم بعد از اون جمله عمو بود که امیرحسین به روم لبخند می زد و بهم خیره میشد و من از خجالت لپ هام سرخ میشد…