دانلود رمان با مرگ مادر از REYHNH با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
استاد پیر دانشکده با صدای نسبتاً بلندی رو به جیسو گفت؛ ( جیسو فکر میکنم زمان کلاس تموم شده و تو باید بعد از تعطیلات کریسمس به دانشکده برگردی! ) جیسو با نگرانی به استادش خیره شد و کودکانه زمزمه کرد؛ من نمیخوام به خونه برگردم. اما، استادِ جیسو پیر تر از اونی بود که به کیوت بودن جیسو لبخند بزنه!
جنی با سردی رو به جیسو کرد: ‘تو برو خونه منم زود میام…’ جیسو از لحن سرد جنی و نگاه های جی دی ترسیده بود برای همین بی هیچ حرفی داخل خونه رفت و در رو بست… حوصله ی هیچ کاری رو نداشت… کریسمس امسال بدتر از تصورش شده بود… به تختش پناه برد و با ریختن اشک هاش روی بالشتش چشم هایش را بست و خوابید…
جنی عصبی بود و نگران جیسو بود اون دختر بچه تر از اونی که بود نشون می داد و باید به خونه بر می گشت با صدای نسبتًا بلندی رو به جی دی گفت: مثل آدم بگو چه مرگته هاااا؟ من باید برگردم. جی دی سکوت کرد و سعی کرد با سرعت بیشتری به سمت خونش بره… بعد از رسیدن از ماشین پیاده شد و درسمت جنی رو باز کرد.
با خشونت مچ دستش رو گرفت به سمت خونه هل داد جنی بغضش رو فرو برد و نفس عمیقی کشید… جی دی درو بست و کلاه لعنتیش رو از سرش برداشت… موهای سبزش روی چشماش افتاد و جی دی رو جذاب تر نشون داد… البته برای هر کسی به غیر از جنی… جنی پوفی کرد و سعی کرد آروم باشه: برای چی نذاشتی برم؟ چیزی میخوای بهم بگی؟…