دانلود رمان پسر غیرتی از ناشناس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختر هفده ساله ای که بخاطر فرار خواهرش از مراسم عقد به عقد مرد ظالم در میاد و با اون اندام ریزش خشم و نفرت فَرداد هر شب مورد سو استفاده قرار می گیرد و… پسری از تبار کُرد…
با جدیت زل زدم توی چشم های عصبی دایه… الان حالت نگاهش رو که می دیدم انگار چشم های خودم جلوم باشه… عین چشم ها ی خودم بود… -عذرا کجاست !!؟ -خونش. -یعنی چی خونش دایه!؟ عذرا خونش اینجاست… من شوهرشم بدون من جایی نباید بره… دایه اخمی کرد ولب زد: وقتی زنت میشه که اسمش بره تو شناسنامه ات… به اون برگه صیغه نامه چی و می خوای ثابت کنی هان اون هیچی نیست.
زنت رو می خوای اول ادم شو بعد عقدش کن… بعد بگو زنم زنم… از جام بلند شدم پوست لبم رو گاز گرفتم… شروع کردم طول اتاق رو رفتن، دستی توی جیب هام رو کردم و شروع کردم به راه رفتن… دایه حرف نمی زد… -بیا برو عقب سرم گیج رفت میخوام تلویزیون ببینم… از حرکت ایستادم… نگاهی به دایه انداختم، نه انگار به حرف نمی اومد… خوب دایه حرف بزن دیگه اه کلافه شدم بابا من نگرانشم…
الان یه زن تنها توی این شهر بزرگ… به وسط حرفم پرید. -نترس توی این شهر نیست… مات شدم توی این شهر نبود!!. -یعنی چی تو ی این شهر نیست… کجاست دایه!؟ دایه نگاهی با پوزخند بهم کرد از جاش بلندشد و بعد رفت… پلیس زن اندا رو دستبند زد و دستش رو گرفت و کشید… -پاشو خودت رو جمع کن بریم… اندا نگاه بی حالی به پلیس زن انداخت و گفت: کجا می خوایم بریم؟ پلیس زن نیشخندی زد…