دانلود رمان اعجاز با تو بودن از محبوبه فیروز خانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کیارش عادل با عشقی ممنوعه دست به گریبانه و درست وقتی که مانعی سد راهش نیست و میخواد عشقش رو جار بزنه متوجه دسیسهای میشه که مسبب تمامش…
فکرم کار نمی کرد، مغزم فرمان نمی داد. چه باید می کردم؟ به که پناه می بردم؟ این بی مهری را چگونه هضم می کردم؟ به کداممان بیشتر ظلم شده بود؟ او که دلبسته دیگری بود و یا من که به سایه ای دلبسته بودم؟ خطاکار کداممان بودیم؟ او که نگفته بود یا من که نفهمیده بودم؟ انگار به انتها رسیده بودم، احساس خلاء و بی جانی
می کردم، سردرگم بودم و او گیج ترم می کردم. بدترین قسمتش این بود که به عکس خیره شده و از سیگارش کام می گرفت، محکم و عصبی.
این یکی را تاب نیاوردم، برخاستم و به سمتش رفتم. «پارش کن… بندازش دور… اون یه زن شوهرداره… چجوری میتونی به یه زن شوهردار نظر داشته باشی؟ غیرتت کجا رفته؟ مگه خودت ناموس نداری که می خواستی ناموس یکی دیگه رو بدزدی و…» صدایی آمد و برق از چشمانم پرید. عجیب بود که این صدا اینقدر درد داشت. انگار صدای برخورد پشت دستش با لب و دهانم بود، اما چرا اینقدر دردناک و گیج کننده؟ تمام نشد، ادامه داشت. صدای بعدی و درد بعدی، مسلسل وار و بدون اندکی مکث.
حتی ثانی های برای دفاع نداشتم. انگار کودکیم در حال تکرار بود، احساس می کردم پوست کلفت شده ام اما انگار ضربۀ دستان او دردناکتر از ضربات کمربند دایی هایم بود. بیشتر درد داشت، دردی که جسم و روحم را با هم به تاراج می برد و هر دو را با هم ویران می کرد. نمی دانم خسته شد یا خون و جمع شده در دهان و جاری شده در صورتم، دلش را به رحم آورد. رفتنش را ندیدم اما صدای به هم خوردن درب ورودی، آنقد ر شدید بود که وجودم را بلرزاند. طول کشید … طول کشید تا توانستم…