دانلود رمان قطار از ریموند کارور با فرمت های pdf، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ریموند کِلِوی کاروِر در ۲۵ مه، ۱۹۳۸ در شهر کلاتْسْکانی در ایالت اورگن که شهری صنعتی در کنارهٔ رودخانه کلمبیا است، به دنیا آمد. او در شهر یاکیما در ایالت واشنیگتن بزرگ شد. پدرش، کِلِوی ریموند کارور، کارگر کارخانهٔ چوببری و الکلی بود. مادر او،اِلا کیسی کارور، گاهی به عنوان پیشخدمت و فروشنده کار میکرد. در خانه او را جونیور، قورباغه و دکتر صدا میکردند. نویسندهٔ داستانهای کوتاه و شاعر آمریکایی بود. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و همچنین یکی از کسانی شمرده میشود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههٔ ۱۹۸۰ شدهاند. رمان قطار، از زیباترین داستان های کوتاه اوست.
اسم زن «ميس دنت» بود و اوايل آن شب هفتتيري را روبه مردي گرفته بود. او را وادار كرد كه زانو بزند و توي گلولاي براي زنده ماندن التماس كند. در حالي كه مرد دست به هر خس و خاشاكي ميانداخت و اشك در چشمانش ميجوشيد، زن لولهي تپانچه را رو به او گرفته بود و هر چه از دهانش درميآمد نثار مرد ميكرد. سعي ميكرد حالياش كند كه نميتواند با احساسات مردم بازي كند. گفته بود «بيحركت!» هرچند مرد به آشغالها چنگ ميزد و پاهايش را از ترس تكان ميداد. وقتي همهي حرفهايش را زد و هر چه به ذهنش ميرسيد بار او كرد، پايش را گذاشت پسِ گردنِ مرد و فشار داد و صورتش را لاي گل و لاي فرو برد. بعد رولور را گذاشت توي كيف دستياش و به ايستگاه راهآهن برگشت.
روي نيمكتي در سالن انتظار خلوت نشست و كيف دستي را روي دامنش گذاشت. دفتر فروش بليت بسته بود، هيچكس آن دوروبر به چشم نميآمد. حتي پاركينگ ايستگاه هم خالي بود. چشمش روي ساعت ديواري بزرگ ماند. ميخواست ديگر به مرد فكر نكند و اين كه بعد از رسيدن به مقصود خودش با او چطور رفتار كرده بود. اما او هم از ياد نميبرد كه مردك وقتي به زانو افتاد چه التماسي ميكرد و از بينياش چه صداهايي درميآورد. نفس عميقي كشيد، چشمانش را بست و منتظر شنيدن صداي قطاري شد.