میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان نیلوفر آلپ pdf از مهرسار و حانیه با لینک مستقیم

دانلود رمان نیلوفر آلپ از مهرسار و حانیه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

نیلوفر، دختری برخاسته از تبار غم، در گوشه‌ای از این شهر بزرگ با زخم‌های زندگی می‌جنگد؛ تقلا می‌کند تا در باتلاق چرکینی که هر روز بیشتر دامان جامعه را می‌گیرد فرو نرود. انصافاً تا امروز هم خوب از پسِ این نبرد برآمده، اما یک بازیگوشی و کنجکاویِ کوچک ــ چیزی که برای خیلی‌ها کاملاً عادی است ــ همه‌چیز را به هم می‌ریزد. همان لغزش ساده، سرنوشتی تازه برایش رقم می‌زند؛ سرنوشتی که برای نیلوفر چیزی جز یک فاجعه‌ی تمام‌عیار نیست.

خلاصه رمان نیلوفر آلپ

امیررضا حرصی رفت جلو و رفت تو سینه خانمه حالا بچه تو بغلش از گریه هلاک شده بود و دخترش با رنگ پریده مدام میگفت: _مامان بسه،مامان عیب نداره،مامان بچه هلاک شد،مامان بچه رو بهم بده،مامان دهن به دهن نذار زشته،مامان پیش میاد دیگه ول کن. اما ماشالله نه مادره کم میاورد نه امیررضا… _ببین خانم…من اعصاب درست حسابی ندارم خودم امروزم یه اتفاق بد افتاده کلا سیم پیچی مغزم مختل شده،بچه ام حالش خوب نیست بستریه زنمم اینجا افتاده بااین حال پس تو مغز من نرو… _تو خودتم لنگه زنت دیونه ای که ولش کردی رفتی و باز برگشتی،یک دقیقه دعوا میکنید یک دقیقه نازشو میخری و طرفداری میکنی. دخترش هیییی کش داری کشید و گفت: _وای مامان!چی میگی؟زشتهههه…آقا من معذرت میخوام ببخشید. امیررضا بی حرف فقط زل زده بود تو صورت مادره و من اینور ترسیده جون از تنم رفته بود

از عکس العمل امیررضای مغرور و کله شق یهو یه فکری به سرم زدم و الکی با دستی که سالم بود زیر شکمم رو گرفتم و جیغ ریزی زدم صدامو ناله کردم: _وای…وای خدا مردم…وای امیر بیا…وای وای بگو پرستار بیاد آخ خداااا… امیررضا بیخیال مادره شد دوید سمتم… امیررضا زیر بغلم رو گرفته بود و آروم آروم درحالی که دست دیگه ام زیر شکمم رو گرفته بود به بخش نوزادان می رفتیم که بچه رو ببینم.از ذوق نمیدونستم چیکار کنم دلم میخواست بال در بیارم پرواز کنم و بچه ام رو بغل بگیرم از طرفی فکر به اینکه ممکنه فقط چندساعت یا پر پرش چند روز ببینمش اجازه نمیداد بهم که اونقدر که بای ذوق کنم. بهمون لباس دادن روی لباس های خودمون پوشیدیم،ماسک زدیم،دستامون رو استریل کردیم و وارد بخش شدیم،پرستار داخل بخش امیررضا رو میشناخت انگار سلام علیکی کردن و مارو سمت تخت بچه هدایت کرد.

امیررضا قدم هاشو بلندتر برمی داشت کنار چشماش چین خورده بود و از پشت ماسک متوجه شدم داره میخنده…دستام میلرزید و تپش قلبم از هیجان روی هزار بود. کنار تختش رسیدیم،قفسه سینه کوچیکش تندتند بالا پایین میشد،پوستش سرخ بود و مویرگ هاش مشخص بود با یدونه مای بی بی بزرگ توی تخت بود و دستای کوچولوش رو بالای سرش مشت کرده بود.دستمو گذاشتم روی قلبم حس کردم قلبم الان از سینه ام بیرون میپره.با ذوق نگاه امیررضا کردم که حواسش به عکس العمل من بود. _وای امیررضا _جانم… _خیلی خوشگلهههه _آره عزیزم صورتشو ببینی چی میگی پس؟ از ذوق همه چی از سرم پریده بود. _وای خدا باورم نمیشه،پسر ماست. چندباری پلک زد و تکون داد: _آره… _وای… برگشتم سمت پرستار و گفتم: _میتونم بغلش کنم؟ _در حد چند دقیقه آره…

_وای بدیدش بغلم پس میخوام بغلش کنم. با دستم اشکم رو پس زدم. پرستار بچه رو از تو تخت بیرون آورد بغل گرفت،با دست لرزون دستمو دراز کردم که بغلش کنم.به صندلی گوشه دیوار اشاره کرد و گفت: _بااین وضعیتت که نمیتونی بغلش کنی عزیزم بشین روی صندلی بهت فشار نیاد. با کمک امیررضا روی صندلی نشستم و منتظر نگاه پرستار کردم.بچه رو با احتیاط گذاشت تو بغلم با یدونه دستم بغلش کردم دستم لرزید و با هول صدا زدم: _امیررضا در ثانیه دستش دور بچه پیچید و سایه اش روی سرمون افتاد. _اینجام نترس. _وای چقدر کوچولوعه میترسم بغلش کنم، دردش نیاد! _نه دردش نمیاد،فشاری بهش نمیاد که آروم بغلش کردی. زل زدم تو صورت ظریفش…بینی و لب کوچولو موهای کرکی روی سرش…وای…با بغض لب زدم: _الهی قربونت برم من مامان… امیررضا نوک انگشت اشاره اش رو کشید روی پیشونیش… _توام بغلش کردی؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
نیلوفر، دختری برخاسته از تبار غم، در گوشه‌ای از این شهر بزرگ با زخم‌های زندگی می‌جنگد؛ تقلا می‌کند تا در باتلاق چرکینی که هر روز بیشتر دامان جامعه را می‌گیرد فرو نرود. انصافاً تا امروز هم خوب از پسِ این نبرد برآمده، اما یک بازیگوشی و کنجکاویِ کوچک ــ چیزی که برای خیلی‌ها کاملاً عادی است ــ همه‌چیز را به هم می‌ریزد. همان لغزش ساده، سرنوشتی تازه برایش رقم می‌زند؛ سرنوشتی که برای نیلوفر چیزی جز یک فاجعه‌ی تمام‌عیار نیست.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    نیلوفر آلپ
  • نویسنده
    مهرسار و حانیه
  • صفحات
    984
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4935 نوشته
  • 633 محصول
  • 367 کامنت
  • 2258 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
hacklink |
deneme bonusu veren siteler |
deneme bonusu |
hacklink panel |
casinolevant |
casinolevant giriş |
ccasinolevant |
casinolevant |
casinolevant güncel giriş |
casinolevant |
casinolevant giriş |
casinolevant |
casinolevant güncel giriş |
ccasinolevant |
deneme bonusu veren yeni siteler |
bahis siteleri |
deneme bonusu veren yeni siteler |
bahis siteleri |
casinolevant giriş |
deneme bonusu veren yeni siteler |
bahis siteleri |
deneme bonusu veren yeni siteler |
bahis siteleri |
casinolevant giriş |
casinolevant |
betgamon |
betgamon |
deneme bonusu veren yeni siteler |
bahis siteleri |
deneme bonusu veren yeni siteler |
bahis siteleri |
deneme bonusu veren yeni siteler |
bahis siteleri |
casinolevant giriş |
casinolevant giriş |
casinolevant |
gamdom |
deneme bonusu veren yeni siteler |
bahis siteleri |
deneme bonusu veren siteler |
deneme bonusu veren siteler |
bahis siteleri |
bonus veren siteler |
deneme bonusu veren siteler |
bahis siteleri |
casino siteleri |
deneme bonusu veren siteler |