دانلود رمان ولان از ستایش تیو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با آخرین نت، وقتی ملودی به آکورد آگمنت رسید، بازی تمام شد. انگار او هرگز وجود نداشت. مردی که تا دیروز با بوسهها و رد لبهایش روی تنم، پیانو را به من یاد میداد، امروز دیگر حتی یک استاد پیانو هم نیست. آن عطر چوبی، آن نگاههای آبی، نور لرزان شعلهی سیگار پارلیامنتی که نیمهشبها بین انگشتانش میسوخت، لمس آرام صورت، تب و لرز پیشانیام از بوسه های آشفتهای که از آخرین سال دبیرستان تا همیشه مرا به اوج میبرد… همهاش دروغ بود؟ نمایشی که بازیاش از جهنم هم داغتر بود. جهنمی پر از گلهای زرد.
حالا برگشته بودم..برگشته بودم تا آرامشِ محمودخان..آبرویش..جانش..خانواده اش..دار و ندارش را به تاراج ببرم..! بزرگترین نقطه ضعف آن پیرمرد هم آبرویش بود و آبرویش هم که همان اهریمن کوچک بود! سمت آن دختربچه حرکت کردم و کیف پولم را بیرون کشیدم _رز زردا چند؟ _چندتا میخوای؟ _همه رو میخوام… *ولان:مکانی که در آن گل های زرد رشد کند یا پوشیده از گل های زرد رنگ باشد. “برکه ” با ضربه ای که به پنجره میخورد ترسیده در جایم میپرم حتما صدای باد بود..اما پنجره که بسته بود.. با ضربه بعدی سریع از روی تختم بلند میشوم و به آرامی پنجره را باز میکنم با دیدن چیزی که مقابلم است جیغ خفه ای میکشم!! _هیش !ساکت ببینم وزه !اینهمه راه بالا نیومدم که اون قوم تاتار بفهمن اینجام! _میکائیل..میکائیل..تو..از پنجره..از پنجره..بالا..چطوری؟ !اخه.. _من آخه زبون تورو تازه باز کرده بودم!
دوباره گرفت؟ از جلوی پنجره کنار میروم تا داخل بیاید _اگه ببیننت چی..میکائیل توروخدا چیکار میکنی!؟ چجوری از پنجره اومدی بالا؟! روی طاقچه پنجره مینشیند و آبی هایش در تاریکی شب برق میزند نگاه عمیقی به دستم می اندازد و پچ میزند _دستت درد میکنه؟ _دردم کنه چه فرقی میکنه..من دیگه نمیتونم پیانو بزنم.. سمت دستم خم میشود و آرام روی گچ دستم را میبوسد! یک بوسه ی طولانی و عمیق.. چشم هایش را بسته و لب هایش روی گچ دستم بوسه میزند _فرق میکنه عفریته.. فرق میکنه جونم.. _میکائیل..منو دوباره ببوس!! _چی!؟ _منو ببوس !زودباش! حرکتی نکردم..درخواستش از روی خواستن نبود از روی عصبانیت بود در حرکتی ناگهانی لب هایش را محکم به لب های من میفشارد!! _چرا منو نمیبوسی؟ !ها؟! منو ببوس !!میخوام باربد دوباره ببینه!! میخوام خواهر هرزه اشو لای دستای یه مرد ببینه!
چرا معطلی!!؟ بهش نشون بده من چقدر اشغالم !من کثافتم !!من هرزه ام! میخوام این کتکارو الکی نخورده باشم..!! دستمو نگاه !محمود خان گفت دست و پایی که هرز میره رو باید شکست! من که دست و پام شکست! پس میخوام از این به بعد هرز بپرم!! ضربه محکمی با دست سالمش به سینه ام میزند اینبار از خشم میلرزد! پلک هایش میلرزید.. دندان هایش از سرما نمیلرزید..از ترس میلرزید… نقطه به نقطه تنش هیستریک وار میلرزید.. _میخوام کثافت الوندا باشم!! مگه من هرزه نیستم!!؟ تو هرزه دوست نداری میکائیل؟! بیا امشب از من لذت ببر !با یه خراب عشق بازی کن !بهم گفت خراب !!بابای خودم..بابای خودم فکر میکنه من خرابم !!بهم میگه هرزه..داد میزنه و صدای هرزه گفتناش تو کوچه خیابون میپیچه ! کل محل فهمیدن دیگه من خرابم تو چرا منو یه خراب نمیبینی!؟ با خرابا چیکار میکنن میکائیل؟ !با منم همونکارو کن!!
مگه تو مرد نیستی؟ !زودباش دیگه !!باربد شبی با یه دختر میخوابه و خواهر هیفده سالشو مثل اون دخترا نگاه میکنه! ضربه بعدی را محکم تر میزند و اینبار با شدت بیشتری هلم میدهد _من لجنم !!من انگل الوندام !!از این انگل استفاده کن میکائیل!! پیشونیمو نبوس !!دستمو نبوس!! این بوسه های نجیب حق یه انگل نیست !داره برام دنبال شوهر میگرده! میدونی به مامانم چی گفت!؟ گفت طرف زنم طلاق داده باشه و حتی بچه هم داشته باشه چهل سالم ازم بزرگتر باشه مهم نیست!! فقط این آکله رو از خونه من برداره ببره !!مرده رو هم پیدا کرد !! همین یه ساعت پیش پیدا کرد !محمودخان دستش تو کار خیر خوبه !پیدا کردن یه داماد مثل خودش که دیگه جزو روتین زندگیشه !بذار لاقل اون مرتیکه ی پدوفیل که پیدا کرده پرده ی یه هرزه رو نزنه! تو بزن !!تو اولین بار باهام بخواب! نمیخوام اون مرتیکه و دستای لجنش واسه اولین بارم رو تنم بچرخه!!