دانلود رمان تاو نهان از مریم روح پرور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پندار فروتن، مردی ۳۳ ساله که با تلاش خودش به جایگاهی قدرتمند رسیده؛ محکم، مستقل و مغرور. اما گذشتهای تاریک از جانب خانواده، زخمهایی روی اعتمادش گذاشته که هنوز التیام نیافته. او بهسختی به کسی نزدیک میشود و اگر هم بشود، فقط برای لحظاتی کوتاه… بیاحساس و بیوابستگی. از طرف دیگر، گلبرگ صالحی، نه یک زن معمولی، که طوفانیست به اسم سونامی! جوری وارد زندگی آدم میشود که نه راه پس میگذارد، نه مجال نفس کشیدن. و حالا، این طوفان، به دیوار یخزدهی پندار رسیده…
گلبرگ دوید سمت دیگر زمین لحظه ای آن دو را دید، لبخند زد و فریاد کشید: –تشویق کنید، هوادارای من باید تشویق کنن یاشار بلند گفت: –رو دست رونالدو زدی گلبرگ خندید، با شوتی که سمت او شد از آن ها دور شد، با تلاشی که کرد و عرقی که از سر و صورتش چکه می کرد بالاخره گلی به آنها زد و جوری جیغ کشید که همه به وجد آمدند و هم تیمی هایش به سمتش دویدند. یاشار دست زد و گفت: –بفرما گلم زد سرچرخاند به مردی که کنارش ایستاده بود گفت: –چقدر دیگه مونده؟ –آخرای نیمه دومیم، گلی گلو زد دیگه اونا لول شدن یاشار سر تکان داد سرش را چرخاند آرام گفت: –اینا طرفدارای دو آتیشه ی گلبرگن دقایقی گذشت با صدای سوت پایان بازی گلبرگ خندید همان جا روی چمن ها نشست، به رقیب های سر به زیر نگاه کرد، گفت: –چیزی نیست داداش، این رفتتون بود.
برگشتتون دو گل رو شاختونه –زر نزن بابا –ها چیه؟ زورت گرفت؟ –این بار دستت این جوریه دفعه ی دیگه پاته –به کوری چشم تو هیچیمم نمیشه علی سمت گلبرگ رفت دستش را سمت گلی برد و هر دو بهم دست دادند، گلبرگ با ذوق گفت: –بازم بردیم –تو نبودی عمرا –سر جواد چی شد خوبه؟ –میگه خوبم گلبرگ سر به آسمان برد، یکدفعه گفت: –راستی این دوتا اومده بودند –کیا؟ گلبرگ به همان جایی که آن دو بودند نگاه کرد اما نبودند، تا خواست رو بچرخاند صدای پسری آمد: –های تو چرا بدون هماهنگی گفتی فیلم بگیرن؟ گلبرگ و علی از جایشان بلند شدند، گفتند: –مگه فیلمبرداری هماهنگی داره؟ پسر نیش خند زد، گفت: –نه باید هر کی هر کاری دلش خواست بکنه گلبرگ قدمی سمتش برداشت، گفت: –ببین یارو، دفعه ی قبل جرزنی کردی هیچی نگفتم اما قرار نیست با نامردی جلو برید.
این بار گفتم فیلم بگیرن که تو با هم تیمیات غلط اضافی نکنین، افسایدو بگی گل گل بالا و پایین بپری –تو غلط کردی علی عصبی خواست جلو برود اما گلبرگ دستش را جلوی علی گرفت، گفت: –باختی دیگه زر زیادی نزن، گمشو برو پسر باز نیش خند زد، گفت: –دختر دیگه نباید بازی کنه –بیچاره ترسیدی واسم شرط میذاری؟ برو برو باختتو با رفیقات جشن بگیر –همین که گفتم، تو دیگه نباید باشی، از ده تا پسر ببازیم خیلی بهتره که بهم بگن از یه دختر جن…باختم حرفش هنوز تمام نشده بود و قبل از حمله ی علی، فریاد پسر بلند شد به عقب پرت شد روی زمین افتاد ، علی خشکش زد و پسر دست روی صورتش گذاشت و فریاد زد: –حامد از درد به خودش می پیچید و گلبرگ با حرص گفت: –زر زدی حالا رفیقاتم صدا می کنی برام؟ اون دماغتو خُرد کردم هنوز اون دهن گشادت که مونده با خشم جلو رفت.
لگدش در شکم پسر نشست با فریاد دوباره ی پسر صدای دویدن چند نفر آمد و گلبرگ خم شد لب زیرین پسر را گرفت، گفت: –آشغال جنبه نداری دیگه نیا بازی، بمون کنار خواهرت عروسک بازی کن لبش را چنان فشار می داد، که پسر باز فریاد زد از درد سعی کرد دست گلبرگ را پس بزند، علی که رفیق های آن پسر را دید، گلبرگ را کشید، گفت: –گلی اما گلبرگ خیلی عصبی بود و علی با ترس فریاد زد: –بچه ها بیاین اما همان لحظه پسری رسید با مشتی که درون صورت گلبرگ نشاند، روی زمین پرتش کرد، گلبرگ چهره در هم کشید و صدای عربده ی آشنایی شنید، دست روی زمین گذاشت مثل دوستانش جلو رفت، فریاد زد: –کی منو زد؟! علی که در میان زد و خورد بود فریاد زد: –گلی اینه گلبرگ جلو رفت لباس پسر را کشید و پسر تا خواست در صورت گلبرگ بکوبد با مشتی که در صورتش نشست.