دانلود رمان بعد از سقوط ما ( جلد سوم مجموعه افتر) از آنا.تاد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تسا یانگ، دختری ۱۸ ساله و منظم با آیندهای روشن و زندگیای آرام، همیشه میدونست از زندگی چی میخواد. با نمرههای عالی و یک رابطه عاشقانهی سالم، همهچیز طبق برنامه پیش میرفت… تا وقتی که هری وارد زندگیاش شد. پسری سرکش، با تتوهای خیرهکننده و نگاهی پر از بیاعتنایی به قواعد. از اون لحظه، دنیای مرتب و قابل پیشبینی تسا، به هم ریخت…
“فکر کنم اون تو حیاط پشتیه. من اونم ندیدم” من اونو کاملا ول کردم و هلش دادم عقب و اون بهم خیره شد من با ترس رفتم سمت حیاط پشتی. اگه تسا با دن و استف تو این سرما بیرون باشه…موهای قرمز استف رو تو تاریکی دیدم و من مکث نکردم, پشت ژاکت چرمیشو گرفتم و از رو . زمین بلندش کردم “وات د فاز” اون داد زد و دستشو آورد پشتش تا دست منو بزنه کنار “اون کجاست؟” من با خشم گفتم و هنوز ژاکتش تو مشتم بود. “نمیدونم. سر من داد نزن” اون از لای دندونش گفت و من اونو بگردوندم سمت خودم. “گفتم اون کجاست؟” “تو هیچکاری با من نمیتونی کنی” من اینو نمیگفتم اگه جای تو بودم. بگو تسا کدوم گوریه؟ همین ” “الان؟ من داد زدم و صورتش یکم از من فاصله داشت. اون به خودش پیچید و یه لحظه بهم نگاه کرد و بعد سرشو تکون داد “نمیدونم اون کدوم گوریه ولی اون تا الان حتما از حال رفته“.
تو مریضی و حال بهم زن. اگه من جای تو بودم قبل از ” اینکه اونو پیدا کنم از اینجا میرفتم. چون وقتی بفهمم اون حالش خوبه. چیزی نمیتونه جلومو بگیره وقتی خواستم ” بیام سراغ تو من تهدیدش کردم. واسه یه لحظه میخواستم به استف صدمه بزنم. ولی راستش نمیتونم اینکارو کنم. من نمیتونم عکس العمل تسارو تصور کنم وقتی بفهمه من به یه دختر صدمه زدم. . چه اون استف باشه چه نباشه من برگشتم و استف رو همونجا گذاشتم.فهمیدم اون نمیخواد بهم . کمک کنه و من وقت اینو ندارم تا به این بازیش ادامه بدم “دن کجاست؟” من از یه دختر بلوند که ته پله ها نشسته بود پرسیدم. “اون؟ ” اون دختر گفت و انگشتشو به سمت بالای پله ها اشاره کرد من دیگه جواب ندادم و دوتا دوتا از پله ها رفتم بالا. اون نفهمید من اومدم اینجا تا اینکه اونو گرفتم و کوبیدمش رو زمین و دستامو دور گردنش حلقه کردم.
دوباره این اتفاق افتاد. “تسا کجاست؟” من انگشتامو بیشتر دور گردنش فشار دادم صورتش از الان داره صورتی میشه و اون به طرز نفرت انگیزی سرفه کرد بجای اینکه جواب بده و من بیشتر فشار دادم. اگه تو از هر راهی بهش صدمه زده باشی من تک تک نفس .” “های آخرت رو ازت میگیرم من بهش فحش دادم و اون داشت پاهاشو لگد میزد و من به اون پسری که اونجا وایساده بود نگاه کردم “تسا یانگ کجاست؟” من ازش پرسیدم و اون دستشو آورد بالا “نمیدونم..نمیدونم. بخدا اونو نمیشناسم ” اون پسر لوس داد زد و از اونجایی که وایساده بود رفت کنار . وقتی من داشتم دوستشو خفه میکردم صورت دن از صورتی داشت تبدیل به بنفش میشد. “تو میخوای بهم بگی؟” من پرسیدم و اون به زور سرشو تکون داد “پس لعنتی حرف بزن” من داد زدم “اون…زین” اون داشت خفه میشد و وقتی من دستامو از دور گردنش .
برداشتم اون به سختی سرفه کرد “زین؟” چشام سیاهی رفت و تموم ترس هام بیشتر شد “اون این بالا رو سر تسا آورد نه؟” “نه زین به هیچ کدوم از اینا ربطی نداره” مولی اومد تو راهرو اون اینکارو نکرد. منظورم اینه اون شنیده بود استف میخواد ” “یه کارایی کنه ولی فکر نمیکرد اون جدی باشه “اون کجاست؟ تسا کجاست؟” من واسه صدمین بار اینو پرسیدم. و هر ثانیه که اونو نمیبینم و نمیتونم بفهمم اون در امانه یا نه باعث میشه به عصبانیتم بیشتر اضافه بشه و دیگه نمیتونم تحمل کنم. نمیدونم. فکر کنم با زین رفت” “اونا باهاش چیکار کردن؟ همه چیو بهم بگو” من وایسادم و دن هنوز رو زمین بود و داشت دستشو میکشید . رو گردنش و سسعی میکرد نفس بکشه اونا کار خاصی نکردن. اون جلوشونو گرفت قبل از اینکه ” “بتونن کاری کنن “اون؟” زین. من رفتم پایین و اون و تریستن رو اوردم بالا , قبل از اینکه چیزی اتفاق بیوفته.