دانلود رمان شیخ عرب از gzl با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من: اره بعدش چهلم وقتی که به دنیا اومدی توی بغل ننت بخابی بعد بیدار شدی بگی چیزی مخصوص تو نبود تو بغل اسامهام میخابم من اینو که گفتم زد زیر خنده ای تو فقط بخند داد زدم ساواششش شیخ: ساواشو مرض پرو شدی تو؟ شیخ بگو شیخ ایش شیخه با یه لحن مسخرهای گفتم: شیخخخ شیخانننشیخ: مرض شیخم اسکل کردم.
من: غذا کی اماده میشه گشنمههه شیخ: بمنچه که گشنته غذا اماده شد میزارم دیگه من: ی غذا درس کردیااا پوفی کشید گفت: ببر صداتو وا من: شیخ تو مجبوری روی منو زایه کنی؟ نه اخه کنجکاوم برای اینکه منو زایه میکنی بهت پول میدن؟ شیخ: زخمی شدی گفتمیکم باهات صحبت کنم ولی جنبه نداری یکم دیگه باهات صحبتگنم میشینی فوش ناموص میدی پس سر به سرم نزار حصلتو ندارم من: واه واه انگار من خیلی حصلشو دارم سرشو اورد بالا ی ابروشو داد بالا گفت: اا؟ من: ارههه شیخ: مهم نی باز سرشو گزاشت پایین سرمو یکم گرفتم پایین نبینه بالشت مبلو اوروم بالا گرفتم جلوی دهنم جیغ زدممم بعد قشنگ گزاشتمش سر جاش مثل قبل نشستم شیخ: ناتلی بیا دوتا ظرف بزار از صب تاحالا نشستی اونجا من: شیخ من زخمیما بجون خودم زخمام خیلی درد مبکنه پوف کلافهای کشید شروع کرد ظرفارو گزاشن.
خلاصهه انقدررر گشنم بود بشقاب خودمو اضافه شیخو خوردم سرمو گرفتم بالا دیدم شیخ باتعجب داره نگام میکنه با دهن پر گفتم هومشیخ: هیچ هیچ تو بخور من: باش باز شرو کردم به خوردن شیخ بلند شد رفت این زیر زمین بیصاحاب یه اتاق بیشتر نداشت ولی با دو تخت الان من بخام با لباس خاب بخابم باید کیو ببینممم ایش بلند شدمرفتم سمت اتاق ظرفاهم همونجوری گزاشتم به من چه من مریضم شیخ بشوره وظیفشه رفتم توی اتاق شیخ خابید کی خابید رفتم سرجامای کمرمای شکممای سرم خدا خیر نبینی شاهرخ چشامو بستم همون موقع خابم برد صب احساس کردم یه چیزی روی صورتمه چشامو باز نکردم با دستم زدمش گنار باز اومد اوف برو گمشوچشامو باز کردم واییییی یه جیغ زدم پریدم هوا داد زدم شیخخخخخ شیخ به یه ثانیه نکشیده توی اتاق اومد چی شد ناتلی چته من: شیخخ سوسکککک.
شیخ دستشو اورد بالا زد تو سرش گفت: کوش؟ اونا ببین روی تختم داره را میره وای شیخ رفت سمت پتووو بگیرش باز با اون خنده قشنگش داشت دل میبردد پفیوززز من: شیخ به چی میخندی بزنش دیگهه شیخ خندشو جم کرد اخم کرد اهه کاشکی نمیگفتمشیخ: ناتلی تو بیشتر ۲۰۰تا ادم کشتی از این سوسک میترسی؟ بیشتر چسبیدم به دیوار گفتم: خوب اونا ادمن شیخ: خوب اینم حشرس من: خوبب من از ادم نمیترسم از حشره میترسم شیخخخ اگه داشتم حرفمو ادامه میدادم که سوسک پرید سمتم جیغ زدم از تخت پریدم پایین گفتم بالدارععهه پریدم بغل شیخ باز خندید از اتاق بیرونم کرد نشستم روی مبل پاهامو جم کردم هنوزم میترسم اخ چقد چندشهه شیخ با سوسک توی دستش اومد بیرونمن: ایییی سوسکو اورد سمتم نگا سوسک کرد گفت: به خاله ترسو سلام کننن.
سوسکو نزدیکتر کرد که جیغ کشیدم دویدم راهرو ته پذیرایی اونم با سوسک دنبالم داد زدم: اخه شیخ با این اباهتو با این اخم افتادی دنبالم اونم با سوسک؟ حداقل بخند باور کنم واقعی سوسکو طرفم پرت کرد جاخالی دادم وایسادم سر جام سوسکو بلند کرد بدون هیچ حرفی رفت وای اومدیم ته سالن وای شیخخ رفت اینجا چه وحشتناکه پشت شیخ را افتادم پیش خودم فک کردم شیخ یه چهرهای داره ک ازهمه مخفی میکنه و به همه چهره سردو بیاحساسشو نشون میده یا این چهره سرد کل وجودشو گرفته و اجازه نمیده شیخ اون روشو نشون بده بالاخره معلوم میشه… دو روزی میشد که اینجا بودیم حصلم انقدررر سر رفته بود که نگو هوف شیخم که همش سرش توی گوشیه وای الان خدا میدونه امیر چقدر به گوشیم زنگ زده گوشیمم شاهرخ خر گرفت درد بدنم کمتر شده بود خداشکر رفتم توی حال شیخ نشسته بود.