میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
رمان دژکوب pdf از مدیا خجسته با لینک مستقیم

دانلود رمان دژکوب از مدیا خجسته با فرمت های pdf، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

بهراد مردی‌ست از تبار درد؛ که تنها به احترام عهدی ناگستنی، آتش انتقام را در سینه‌اش شعله‌ور نگه داشته است. آتشی که با گذر زمان، نه خاموش، که سوزان‌تر شده است. سرنوشت او را تا مرز پیش می‌برد؛ تا جایی که هیچ چیز دیگری جز تاریکی دیده نمی‌شود… و او نمی‌داند که این تاریکی، همان روشنی‌ای است که روزی طلوع زندگی‌اش بود، اما حالا در دل شب گم شده است.

خلاصه رمان دژکوب

گل را از داخل نایلون بیرون کشید و مقابل در نگه داشت. زنگ را فشرد و منتظر ماند. وقتی در باز شد ، سرش را پشت دسته گل پنھان کرد و با صدای بم اش گفت: _ ِ قبل اینکه در و روم ببندی به این گلا نگاه کن.. حیفن بخدا! ژیلا دسته گل را گرفت و شماتت بار نگاھش کرد. _ من کی در این خونه رو روت بستم بی انصاف؟ بھراد لبخند آرامی زد و داخل رفت. شانلی با دیدنش خودش را با ذوق در آغوشش انداخت. بھراد نایلون اسباب بازی و خوراکی ھا را مقابلش گرفت و گفت: _ھر کدوم و دوست نداشتی بذار کنار با خودت بریم عوضش کنیم. شانلی با ھیجان صورتش را بوسید و نایلون را کشان کشان گوشه ای برد. ژیلا دست به سینه بالای سرش ایستاد و گفت: _بد عادتش میکنی بھراد.. _بذار بد عادت شه..  خودم جورش و میکشم. مقابل ژیلا ایستاد و دستی به کنار صورتش کشید.

_خوبی؟ ژیلا شانه بالا انداخت. _ ِ مثل ھمیشه. بھراد پالتویش را از تن کند و آستین پولیور طرح دارش را بالا داد. ژیلا ھمانطور که گل ھای رز زرد را لمس میکرد غرق دیدنش شد که کنار شانلی نشسته بود و با لذت به بازی اش نگاه میکرد. به موھای ِ نم دار و حالت گرفته اش نگاه کرد که برخلاف ھمیشه ، چند تار خیسش روی پیشانی اش ریخته بود.. به ساعد قوی و رگ ھای برجسته ی رویش.. حالت نشستنش.. زنجیر نقره ای دور گردنش ِ .. چقدر دلش برای این حضور تنگ شده بود. قبل از اینکه بھراد متوجه نگاه بی تابش شود به سختی چشم از او برداشت و گل ھا را به آشپزخانه برد. وقتی برگشت شانلی روی پای بھراد نشسته و سرش را روی سینه اش گذاشته بود. کنارشان نشست و با حسرت به انگشت ھای مردانه ای که لا به لای موھای شانلی حرکت میکرد خیره شد. _شانلی اذیتش نکن!

شانلی خواست سرش را بلند کند که بھراد با دست نگھش داشت و چشم بست. _داره برا عمو شعر میخونه.. بخون عمو.. شانلی خندید و زمزمه را از سر گرفت. چقدر دیدن این تصویر برایش لذت بخش بود..کودکی که ھمیشه میپرسید پدرش کجاست و چرا با آن ھا زندگی نمیکند ، با آمدن بھراد و حضورش ھمیشه بی تابی ھایش تمام میشد. کدام قانون نانوشته آن ھا را تا ابد ِ نسبت به ھم حرام کرد؟ دختر خان بودن یا این ِ عشق یک طرفه؟ اصلا مگر عشق توجه و محبت نبود؟ پس چطور وقتی این ھمه به آن ھا ارزش میداد و کنارشان آرام بود اظھار میکرد که عاشقش نیست.. چطور میگفت نمیشود ، وقتی با ھم بودنشان درست مثل طرح ِ ِ یک تابلوی زیبا و آرامش بخش بود؟ لب ھایش را روی ھم فشرد و آرام پرسید: _شام حاضره.. ھر وقت گرسنه ات شد بگو بکشم بخوریم. بھراد چشم باز کرد

و با اخم گفت: _ ِ به خاطر اون روز متاسفم.. باور کن چاره ی دیگه ای نداشتم.. ھیچ ِ جور دیگه ای ترمه دست از سرت بر نمیداشت! شانلی که از روی پایش برخاست و پی بازی اش رفت ، کمی صاف تر نشست و رو به ژیلا گفت: _قبلا ھم بھت گفتم… نمیخوام درگیر شی.. اتفاقی که برای پدر این بچه افتاد به اندازه ی کافی روی دوشمون سنگینی میکنه.. نمیخوام خودتم قاطی این برنامه ھا شی.. کمی نفس گرفت و گفت: _شاید یھ مدت نتونم بھتون سر بزنم.. اوضاعم خیلی بھم ریخته میشه. _ ِ کارت با سیروس شروع شده؟ بھراد سر تکان داد. _چرا یه مدت نمیرین پیش دانیال؟ جاتون اونجا امن تره.. حد اقل چند ماه.. تا وقتی که تکلیف این عملیات آخر معلوم شه! ژیلا پوزخند زد. _با چه رویی برم؟ ھمین سه ماھی که شانلی رو فرستادم و دوبار پشت تلفن با عموش حرف زدم از خجالت مردم..

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
بهراد مردی‌ست از تبار درد؛ که تنها به احترام عهدی ناگستنی، آتش انتقام را در سینه‌اش شعله‌ور نگه داشته است. آتشی که با گذر زمان، نه خاموش، که سوزان‌تر شده است. سرنوشت او را تا مرز پیش می‌برد؛ تا جایی که هیچ چیز دیگری جز تاریکی دیده نمی‌شود... و او نمی‌داند که این تاریکی، همان روشنی‌ای است که روزی طلوع زندگی‌اش بود، اما حالا در دل شب گم شده است.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دژکوب
  • نویسنده
    مدیا خجسته
  • صفحات
    455
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4749 نوشته
  • 493 محصول
  • 366 کامنت
  • 1160 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.